در انتظار خوشبختی
زندگی معمولی یک چیزی کم دارد. آن هم چیزی است که در ذهن من کلمهای معادل آن وجود دارد. اما برای اینکه پیشداوری و جهتگیری ایجاد نکند نام آن را میگذارم عامل ناشناخته. عامل ناشناخته چیزی است که احتمالا به زندگی معنا میدهد. بنابراین زندگی را هدفمند میکند. خیلی از ما حتی به عامل ناشناخته فکر هم نمیکنیم. عامل ناشناخته را گمان میکنیم زمانی که بازنشست شدیم مینشینیم و سر فرصت پیدایش میکنیم. چرایی و چگونگی امر ناشناخته هم برای من ناشناخته است. اصلا شاید این عامل فراتر از شناخت باشد. ایده من این است که در دنیای مادی و فیزیکی همه چیزهای مهم قابل اندازهگیری هستند. وگرنه احتمالا برای ما مهم نیستند. اما عامل ناشناخته چطور؟ آیا این عامل هم اندازهپذیر است؟ آیا میتوان عامل ناشناخته را متر کرد؟ آیا میتوان گفت کسی عامل ناشناخته بیشتری نسبت به کس دیگری دارد؟ ببینیم عامل ناشناخته با چه چیزهایی ارتباط دارد.
پول: عامل ناشناخته احتمالا ارتباطی با پول ندارد. منظورم عدم همبستگی است، چه مثبت و چه منفی. ممکن است کسی در فقر باشد اما از عامل ناشناخته برخوردار باشد یا نباشد. همین طور کسی که پولدار است و عامل ناشناخته در او هست و یا نیست. بنابراین با کسب پول یا شکست در کسب پول گامی به جلو یا عقب در کسب عامل ناشناخته برنداشتهایم. حالا بگذارید این جوری به ماجرا نگاه کنیم. اگر همه پولی که ممکن است در یک عمر به دست آوریم را یک جا به ما بدهند آیا حاضریم دیگر کار نکنیم؟ یعنی صرفا کار میکنیم که پول دربیاوریم؟ اگر چنین است و هیچ لذتی در کار نیست وای بر ما. قیمت ما به اندازه همان عدد است. خوش به حال آنهایی که کار را برای کار میخواهند. نمونهای که در ذهنم هست افرادی هستند که سالی یک دلار حقوق میگیرند اما با سختکوشی فراوان تلاش میکنند. این افراد ممکن است منفعت مادی مستقیمی نداشته باشند اما احتمالا بیمنفعت هم نخواهند بود. پس کار میکنند. این تلاش باید معطوف به کسب درآمد باشد در غیر این صورت نام آن را باید تفریح گذاشت. مرز بین این دو هم شفاف نیست. چیزی که برای کسی کار است برای شخصی دیگر تفریح است. بنابراین گمان میکنم انسان در زندگی متعادل هم به کار و هم به تفریح نیاز دارد. کار یعنی تلاشی که معطوف به کسب درآمد است اما تفریح تلاشی است که معطوف به درآمد نیست.
مذهب: عامل ناشناخته احتمالا ارتباطی با مذهب ندارد. منظورم این است که به صرف انجام دستورات مذهبی احتمالا عامل ناشناخته به دست نمیآید. هدف مذهب رساندن افراد به عامل ناشناخته است. اما مذهب مانند کتابهای کنکور در برابر کتابهای درسی میماند. یک جور راحتالحلقوم. یک جور کار راهبینداز. البته درصد آنهایی که به عامل ناشناخته دست پیدا میکنند احتمالا در مذهبیها بیشتر است.
منبع انرژی: برای این یکی هم نامی در ذهنم هست. برای اینکه پیشفرض ایجاد نشود به آن میگوئیم منبع انرژی. احتمالا عامل ناشناخته نمیتواند بدون منبع باشد. باید از یک جایی سرچشمه بگیرد. خود به خود ایجاد نمیشود. معطوف به هدفی است و بنابراین در ارتباط مستقیم با منبع انرژی است. منبع انرژی احتمالا نمیتواند در عالم ماده باشد. جنس انرژی این منبع متفاوت از انرژی موجود در جهان مادی است.
انتظار: عامل ناشناخته از جنس مفهوم حد در ریاضی است. احتمالا مدام به آن نزدیک و نزدیکتر میشویم اما شاید هرگز به آن نرسیم. اگر کسی به منبع ناشناخته دست بیابد احتمالا نمیتواند در عالم مادی وجود داشته باشد. یا رومی رومی یا زنگی زنگی. بنابراین عامل ناشناخته باید از جنس انتظار باشد. نقطهای که بتوان آن را مشخص کرد و بگوئیم این محلی است که انسان به عامل ناشناخته دست مییابد احتمالا ممکن نیست.
بنابراین عامل ناشناخته با مفهوم یادگیری در ارتباط خواهد بود. یادگیری نزدیک شدن به یک امری است که در دسترس ما نیست. اگر برای یادگیری پایانی وجود دارد عامل ناشناخته هم در یک نقطه مشخص میبود. یادگیری تمام نمیشود و برای نزدیک شدن به عامل ناشناخته باید یاد گرفت و یاد گرفت.
عقلانیت: عامل ناشناخته عقلانی نیست. شاید عقلانیتی مخصوص خود داشته باشد. اما با عقل و منطق معمول ما جور در نخواهد آمد. عامل ناشناخته احتمالا باعث میشود آدمی در نظر دیگران مجنون به نظر برسد. مجنون را کسی تعریف میکنیم که با معیارهای عقلانی رفتار نمیکند.
ارتباطات: احتمالا به عامل ناشناخته باید در بستر ارتباطات نگاه کرد. در تنهایی احتمالا عامل ناشناخته بیمعنی خواهد بود. کسی که دارای عامل ناشناخته است آن را در عمل و در ارتباط با دیگران به محک آزمون میگذارد. منظورم را واضحتر بگویم. آیا ما میتوانیم یک دزد را دوست داشته باشیم؟ پاسخ به این سوال بستگی به بهرهمندی ما از عامل ناشناخته دارد. کسی که عامل ناشناخته را درک کرده یک دزد را پیشتر از آنکه یک دزد ببیند یک انسان میبیند. او همه انسانها را دوست دارد و برای این دوست داشتن دلیل یا قید و شرطی هم ندارد. بنابراین در ارتباط با انسانهاست که عامل ناشناخته خودش را نشان میدهد.
اگر بخواهم همه حرفهایم را خلاصه کنم به این دیاگرام خواهم رسید:
باید بیشتر در این مورد فکر کنم. اگر پیشنهادی دارید به من بگوئید. ممنون از این که با پیشنهادهای خوب تان به من کمک میکنید.
صبح به خیر شنبه (۴)
صبح به خیر شنبه (۳)
فیلسوف دیگری از بین ما رفت
اختلاس و گردشگری و مشایی و چسب و این حرفها: فارس خنگ یا کلکباز!
۱. بنده از همین تریبون اعلام میکنم که هیچ گونه ارتباطی با هیچ کدام از عوامل اختلاس اخیر، گذشته و احتمالا آینده ندارم و شدیدا هم اعلام برائت میکنم از این اختلاسگران بد. یک نگاهی به سردر دکان بانک گردشگری در این فضای مجازی بکنید (از اینجا)؛ همینها را نوشتند دیگر. این جوری که هر کی به هر کی داره تهمت میزنه بعید نیست که به زودی جزو شرایط تائید صلاحیت شورای نگهبان اعلام برائت از اختلاس را هم اضافه کنند.
۲. بانک مرکزی یک ضوابطی دارد برای خودش. طبق این ضوابط مدیر عامل و رئیس هیات مدیره باید یک چند سالی سابقه بانکی داشته باشند. حالا گویا مدیر عامل و رئیس هیات مدیره گردشگری نداشتند این شرطها را. از بانک فخیمه مرکزی نامه زدند که این دو نفر را بردارید. آن هم در روزهایی که اگر مشدی حسن بقال را هم یکهو بردارند از جایش ممکن است متهم به دست داشتن در اختلاس ۳ هزار تایی شود؛ آن وقت روابط عمومی باهوش بانک مرکزی خبری میگذارد که نیاز به کشف رمز دارد. (اینجا) بلافاصله رسانهها نتیجه میگیرند بانک گردشگری هم دستی در آتش داشته. چرا؟ چون مدیرانش را بانک مرکزی برکنار کرده. چند ساعت بعد روابط عمومی باهوش بانک مرکزی دوباره میآید و یک خبر دیگر میگذارد که مدیران بانک گردشگری ضوابط بانک مرکزی را رعایت نکردند. (اینجا) بانک گردشگری که حالا آماج حملهها قرار گرفته میگوید که ارتباطی با اختلاس نداشته و اخباری که در رسانهها منتشر شده اشتباه است. (اینجا) آن وقت خبرنگار باهوش فارس از این برداشت میکند که گردشگری نمیخواهد مدیرانش را برکنار کند. (اینجا) آن وقت الف با چوب میزند بر سر مشایی که تو پشت این بانکی که این جوری الُدُرم بلدُرم میکنند. زود باش راستشو بگو. (اینجا) من نه میخواهم از گردشگری دفاع کنم، نه از مشایی، نه از بانک مرکزی، نه از نیروهای زبده رسانهای و ارتباطی و روابط عموی. خواستم یادآوری کنم بعضی وقتها به خود حرفها دقت کنیم و نه گوینده آن. بعضی وقتها پیشفرضهایمان را کنار بگذاریم و بیطرف گوش کنیم فقط.
۳. خیلی از خبرهای مرتبط با این پرونده را میتوانید از اینجا ببینید. اما فارغ از همه اینها یک چیزی که کمتر دیدم مورد توجه قرار بگیرد ابعاد فنی ماجرا بود. چند جایی دیدم متنهای خوبی نوشتند که این اختلاس چگونه اتفاق افتاده است. اما باز حاشیهها بر اصل غلبه کردند.
۴. شفافیت چیزی است که در این روزها به فراموشی سپرده شده. اگر مشایی صاحاب گردشگری است و اگر مشایی مشکلدار است خب بگوئید چه مشکلی دارد؟ خب چرا گذاشتید در راس بماند؟ چرا انقدر نفوذ دارد که میتواند بانک بزند.
۵. طرف داشت یکی را زیر مشت و لگد له میکرد بعد داد میزد کمک کمک. یکی گفت تو که داری میزنیش چرا کمک میخوای؟ گفت گفته اگه پاشم میکشمت. حالا داستان ماست.
۶. عمیقا و شدیدا معتقدم نظام بانکی ما ریشه همه گرفتاریها و همین طور توسعه و پیشرفت ماست. اگر نظام بانکی ما سالم باشد، مطمئنا شاهد پیشرفت در بخشهای دیگر خواهیم بود. البته این رابطه اصلا یک طرفه نیست و نظام بانکی سالم را باید در جایی جست و جو کرد که سالم است. اگر در کشوری فقر بیداد کند و آنگاه در خیابانهای پورشههایی ویراژ بدهند که حدود ۴۵۰ میلیون تومان پولشان باشد چه انتظاری میتوان داشت. منظورم این نیست که ثرتمندان دزدند اما برخی از آدمهای ثروتمند مثل یک علامت سوال متحرکند. آدم دوست دارد بداند این افراد چه ارزشی ایجاد کردهاند که امروز حق دارند ماشین نیم میلیار تومانی سوار شوند؟
۷. در این روزها خیلیها گفتند که باید سامانههای نظارت توسعه یابد. از بانکداری متمرکز و بانکداری الکترونیک و ابزارهای هوش تجاری و چی و چی گفتند. اما یک چیز مهمی که خیلیها هم به آن اشاره کردند این بود که تا زمانی که دولت بخواهد در بازار مالی ( و البته هر بازار دیگری) دخالت کند وضع همین خواهد بود. تا زمانی که دولت به خودش حق میدهد مدیران را جابجا کند و برکنار کند و دوباره جای دیگری بنشاند، و اصلا هم عذرخواهی نکند، همین آش خواهد بود و همین کاسه. تا زمانی که دولت این وسط میان داری میکند باید شاهد اختلاسهای بعدی هم باشیم. شاید اختلاسهای بعدی رسانهای نشود، شاید. اما واقعیتها در دنیای بدون رسانه هم بالاخره وجود دارد.
۸. همه اینها اندیشههای پراکنده من بود. به قول رضا رشیدپور شما را به خدا یک وقت ما را به این اختلاس نچسبانیدها. فعلا منتظریم تا داربی اختلاس را ببینیم که هفته آینده چه خواهد شد: نفت خوزستان و داماش گیلان. یکی نیست بگوید بین این همه تیم تو رفتی طرفدار داماش گیلان شدیم.
پ.ن. این نوشته را نوشته بودم و هنوز دو دل بودم برای نشر آن که دیدم بانک گردشگری اطلاعیه جدیدی منتشر کرد:
همانگونه که در توضیح مورخ ۹۰/۷/۱۱ روابط عمومی بانک مرکزی نیز تصریح شده موضوع تغییرات در بانک گردشگری در جهت رعایت دستورالعمل های بانک مرکزی می باشد که بانک گردشگری نیز مانند سایر بانک های خصوصی کشور خود را ملزم به اجرای قوانین میداند. بانک گردشگری ضمن دادن اطمینان خاطر به کارکنان، مشتریان و سهامداران فهیم خود، بار دیگر تصریح مینماید که این بانک هیچ گونه ارتباط و پروندهای در خصوص پرونده اختلاس اخیر ندارد و همزمانی اعلام تغییرات مدیریتی بانک با اخبار مربوط به اختلاس اخیر کاملا اتفاقی و سوء استفاده از این همزمانی توسط برخی رسانههای گروهی، غیرحرفهای است.
طول میکشد تا یاد بگیریم شفاف حرف بزنیم. طول میکشد. شاید به اندازه زمانی که طول میکشد تا خاوری بیاید. فعلا دعا کنیم خاوری بیاید تا همه وصله پینهها به او نچسبد.
اولین پایان نامه با نمره ۲۰ مدیت رسانهایها
امروز پایان نامه دیگری دفاع شد. سرکار خانم واحد از کارشان دفاع کردند. ایشان در مورد استراتژیهای یکپارچه ارتباطی در بورس کار کرده بودند. اگر این کار فقط یک نکته برای من داشته باشد تمایز ببین ارتباطات و روابط عمومی در سازمان است. معمولا در جمعهای روابط عمومی صحبت از استراتژی ارتباطی میشود اما تاکید بر همان روابط عمومی است و ارتباطات به عنوان یک کل یکپارچه مورد نظر نیست. اما واحد بر روی ارتباطات در سازمان به عنوان یک کل یکپارچه نگاه کرده و این بسیار ارزشمند است. دکتر روشندل که داور دفاع بودند این کار را یکی از بهترین کارهای رسانهایهای تهران دانستند. روش کار هم اقدامپژوهی بود. در این روزهایی که علمای ارتباطات وقتشان را در لای کتابها میگذرانند تا برای عالم و آدم نسخه بپیچند واحد وقت گذاشته و پایش را روی زمین گذاشته است و نیمنگاهی به آسمان داشته است.
گویا قرار است این کار در بورس عملیاتی شود و این نشان دهنده این است که رسانهایها محدود به صدا و سیما و روزنامهها و مجلهها نیستند.
این موفقیت را به سرکار خانم واحد تبریک میگویم.
پایان نامه دیگری در مدیریت رسانه دفاع شد
امروز سرکار خانم میترا ساجدی هم از پایان نامهشان دفاع کردند. تحلیل و بررسی استراتژیهای رقابتی تلویزیون جمهوری اسلامی ایران در برابر شبکههای ماهوراهای فارسی زبانی که در حیطه فیلم و سریال کار میکنند (مورد: فارسی ۱) عنوان پایان نامه بود.
میترا ساجدی این پایاننامه را با راهنمایی دکتر فریدون وردینژاد و مشاوره دکتر مجتبی امیری به نگارش در آورده است. داور این پایاننامه هم دکتر علی اصغر پورعزت بود.
این دفاع را به خانم ساجدی تبریک میگویم و به همه مدیریت رسانهایهایی که روزی دفاع خواهند کرد.
صبح به خیر شنبه (۲)
کتاب دیگری درباره اقتصاد رسانه منتشر شد
با خبر شدم کتاب دیگری در زمینه اقتصاد رسانه منتشر شده است. تا جایی که من میدانم این سومین کتابی است که در زمینه اقتصاد رسانه منتشر میشود. پیش از تنها کتاب فارسی کتاب اقتصاد رسانه پیکارد بود. چند هفته پیش هم کتاب اقتصاد و رسانه منتشر شد و اکنون هم اقتصاد رسانهها.
کتاب اقتصاد رسانهها نوشته دکتر میثم موسایی از سوی سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت) در ۲۱۵ صفحه منتشر شده است.
دکتر موسایی درس اقتصاد ارتباطات و رسانهها را در علامه تدریس میکند. اقتصاد فرهنگ و اقتصاد رسانهها هم از زمینههای مورد علاقه اوست. مطالب کتاب بر اساس سرفصلهای تنظیمی شورای انقلاب فرهنگی تهیه و برای تدریس اقتصاد ارتباطات یا اقتصاد رسانهها تنظیم شده است.
تا جایی که من میدانم رسانهها موضوع مطالعه علومی مانند جامعهشناسی، سیاست، روانشناسی، مدیریت، مطالعات فرهنگی و اقتصاد هستند. در اقتصاد رسانه رسانه مانند یک بنگاه اقتصادی تجزیه و تحلیل میشود. تفاوتی که رسانهها با دیگر بنگاهها دارند در نوع تولیدات آنهاست: پیام. پیام باعث میشود تا بررسی و تجزیه و تحلیل اقتصادی رسانهها متفاوت از دیگر بنگاهها باشد.
کتاب در ۹ فصل ارائه شده که مقدمهای بر اقتصاد رسانهها، تقاضای محصولات رسانهای، مقدمهای در عرضه محصولات رسانهای، عرضه محصولات رسانهای، رفتار بنگاهها و منطق اقتصادی قبول کپی رایت، تعادل در بازار رسانهای و عوامل مؤثر بر آن، دولت و یارانه مطبوعات، دولت و یارانه کتاب، دولت، یارانهها و اقتصاد سینما به ترتیب فصلهای ۹ گانه این کتاب را تشکیل میدهند.
عمومی بودن محصولات رسانهای، کپی رایت، بنگاههای رسانهای، محدودیت درآمد و وقت، تقاضا برای محصولات رسانهای در ایران، اهداف بنگاههای رسانهای، اهداف غیراقتصادی، رقابت انحصاری، انحصار چندجانبه، انواع بنگاههای رسانهای و محصولات آنها، تابع تولید و هزینههای تولید، نقش هزینهها بر تصمیمات بنگاه رسانهای، کاربرد تئوری عرضه برای بنگاههای رسانهای، تغییر قیمت محصول رسانهای، تغییر درآمد مخاطبان، نیز از جمله مباحث مطرح شده در فصول این کتاب هستند.
پ.ن. در تهیه این متن از متن خبرگزاری مهر هم استفاده کردم.
رادیو جوان جشنواره جوان و رادیو برگزار میکند
مهلت دریافت آثار برای شرکت در جشنواره از ۲۸ شهریور ماه تا ۱۵ آذر ماه است، انتخاب آثار نیز از ۲۰ مهرماه آغاز میشود. کاتالوگ جشنواره را هم میتوانید از اینجا ببینید. چند تا متن آموزشی هم اینجا هست که بد نیست یک تگاهی بکنید. در ادامه هم میتوانید بخشهای مختلف این جشنواره را ببینید.
بخش مسابقه
برنامه سازی رادیویی
موضوعات: «جوان و امید» و «جوان، سرمایه، آینده»
قالب: آزاد
مدت: حداکثر ۱۰ دقیقه
فرمت برنامه: MP۳ با bit rate ۱۲۸
آنونس
موضوع: معرفی برنامههای شبکه جوان
قالب: آزاد
مدت: حداکثر ۳ دقیقه
فرمت: MP۳ با bit rate ۱۲۸
قطعه موسیقایی
موضوع: معرفی شبکه جوان – معرفی برنامههای شبکه
قالب: ترانه
مدت: حداکثر ۳ دقیقه
فرمت: MP۳ با bit rate ۱۲۸
برنامه مستند
موضوع: آزاد
قالب: مستند
مدت: حداکثر ۱۰ دقیقه
فرمت: MP۳ با bit rate ۱۲۸
بخش ویژه
موضوع: جوان و رادیو
مقاله
آثار به صورت تایپ شده با قلم نازنین، فونت ۱۴ و حداکثر در ۲۰۰۰ کلمه تنظیم شود. خلاصه مقاله در ۲۰۰ کلمه تنظیم شود.
شعر
اشعار در قالب دلخواه سروده شده و آثار به صورت تایپ شده با قلم نازنین، فونت ۱۴ ارسال شود.
داستانک
آثار به صورت تایپ شده با قلم نازنین، فونت ۱۴ و حداکثر در ۱۰۰۰ کلمه تنظیم شود.
عکس
تصاویر ثبت شده با فرمت MPEG و رزولوشن ۳۰۰dpi و سایز ۲۰* ۲۵ ارسال شود
کاریکاتور
در صورت طراحی دیجیتال شرایط ارسال عکس صادق است. در غیر این صورت سایز کار باید ۲۰ در ۲۵ باشد
بلوتوث
فیلمهای مورد حمایت گوشیهای همراه حداکثر در ۳ دقیقه قابل دریافت است.
پیامک
هرگونه اثر خلاقه در قالب پیامک
ایده برنامه
تکمیل فرم ایده برنامه موجود در سایت شبکه جوان و ارسال به دبیرخانه.
آثار خلاقه
ارسال آثار خلاقه با هر فرمت به دبیرخانه جشنواره.
مهمترین دارایی شما توانایی کسب درآمد است
چند تا جمعه پیش بود که سر یک ماجرایی یکهو بدون کیف پولم رها شدم جلوی یک اسباببازی فروشی روبهروی پارک ساعی. جمعه بود و آن مغازه بسته. موبایلم هم همراهم نبود. رها کنید این را که چه کردم و چه طور خودم را رساندم خانه. میخواهم از تجربهای بگویم که آن روز جلوی آن مغازه اسباببازی فروشی داشتم. من زمانی که یک بچه دبستانی بودم همیشه جلوی ویترین مغازه یک اسباببازی فروشی در محلمان میایستادم و تقریبا جای همه چیز را حفظ شده بودم. قیمتها را نگاه میکردم و میدانستم که نمیتوانم آنها را بخرم. این گونه دنیای کودکی من گذشت. به بعضی از آن اسباببازیها رسیدم و به خیلیها نه. اما آن روز جمعه دوباره همان حس بچهگی را پیدا کردم. دوباره رفتم به دورانی که پول نداشتم اسباببازی بخرم. احساس کودکی آمد سراغم. به طرز عجیبی با این که در آن لحظه پول نداشتم که اسباببازی بخرم اما یک حس خوبی داشتم. حسی که تنه به تنه قدرت میزد. حس میکردم کاری نیست که نتوانم. درست که آن لحظه پول نداشتم اما مطمئن بودم که اگر بخواهم آن اسباببازیهای پشت ویترین را به دست بیاورم خیلی برایم سخت نخواهد بود. درست که در جیبم پول نبود. اما من نیازی به پول نداشتم. چون من به توانایی کسب درآمد رسیده بودم. این لحظه مهمی است. من رضا قربانی کودک این توانایی را نداشتم اما این رضا قربانی دارد.
حالا این منم. دارم فکر میکنم به انسانهایی که بدون هیچ پولی کنار یک کشتی باری چند صد میلیاردی میایستند. یا مثلا کنار یک هواپیمای عظیم. یا کنار یک کارخانه فولاد. یا مثلا کنار یک زمین کشاورزی بزرگ. همه آن انسانهایی که امروز صاحب بزرگترین سرمایههای مالی و مادی روی زمین هستند روزی مثل من از کنار اسباببازی فروشی محلشان رد شدند. آنها امروز اگر کنار یک کشتی غول پیکر بایستند همان حسی را دارند که من کنار آن اسباببازی فروشی در آن ظهر جمعه داشتم.
دنیای ما در همین سر ماست. هر چیزی هست همین بالا و توی مغر ماست. گرفتید چه میخواهم بگویم؟
مدیریت رسانه چیست و با تحصیل در دوره مدیریت رسانه به کجا میرسیم؟
اولین بار تجربههایم در مورد کنکور مدیریت رسانه را در وبلاگ شهر خدا منتشر کردم. از آن طریق دوستان زیادی علاقمند این رشته شدند و از من در مورد این رشته میپرسیدند. آخرین آنها همین چند روز پیش بود که یکی از خوانندگان بلاگ به من لطف داشته و گفته بود:
برام توضیح بدین کلیت رشته مدیریت رسانه چیه؟ تو دورهی ارشد بچهها چی میخونن و به چی میرسن؟
بسیاری از دوستان لطف داشتند و از من میخواستند که خلاصههای درسی را منتشر کنم تا همه استفاده کنند. من فکر میکنم آنهایی که چیزی یاد میگیرند وظیفه دارند آن را در اختیار دیگران هم بگذارند. از امروز طی یک سری نوشته مطالبی در مورد مدیریت رسانه منتشر خواهم کرد. این نوشتهها در چهار دسته قرار میگیرند:
- درسهایی که برای مدیریت رسانه خواندم
- کنکور مدیریت رسانه یا چگونه رتبه یک کنکور مدیریت رسانه شوید
- کتابهایی که پیش از ورود به مدیریت رسانه باید بخوانید
- درسهایی که در مدیریت رسانه خواندم
سهم من؛ شهریور ماه ۹۰
سهم من سهم من است از ماهی که گذشت. من یکی از هزاران طرفدار و عاشق رسانه هستم و دنیا را از دریچه رسانهها میبینم. در این دنیای معمولی رسانهها سهم من هستند و در سهم من بهترین تجربههای رسانهای خودم را در ماهی که گذشت اعلام میکنم. در سهم من همه چیز در سه دسته قرار میگیرند: رسانهها؛ پیامها و از چیزهای دیگر. خانمها و آقایان! سهم من شهریور ماه تقدیم میگردد:
رسانهها
سواد رسانهای
اتفاقی که باعث شود سواد رسانهای من اضافه شود نبود. تابستان آدم را تنبل میکند!
کتاب
مدیران و چالشهای تصمیمگیری: دوست ندارم کتابهایی را که کامل نخواندم معرفی کنم، اما این را پیشنهاد میکنم. فقط به این دلیل که بدانیم که چقدر بد تصمیم میگیریم. بر مبنای این کتاب و چند کتاب فلسفی دیگر دارم کارهایی برای یکی از مجلههای ایران میکنم که به زودی همین جا معرفی میکنم آنها را.
روزنامه
روزنامهای که هر روز دنبالش کنم نیست جز دنیای اقتصاد که آن هم معرفی کردن ندارد. آخر دنیای اقتصاد خواندن شد یک تجربه ناب!
مجله
خب شهروند امروز تعطیل شد. حالی برای خواندن تجربه و نافه و مهرنامه و چی و چی هم نیست. البته به نظرم این شهروند هم دیگر حال و هوای شهروند قوچانی را نداشت. هرچند در محتوی حرفهایتر شده بودند اما امان از درد تنهایی و این که دوستان هر کدام وری باشند.
موسیقی و صدا
یعنی هیچیها. ماه رمضان موسیقی کساد شد و فعلا که هنوز دوباره سرپا نشده است. اما این روزها با نیما مسیحا و آلبوم آخرش یعنی توهم زندگی کردم و همین طور با امید حاجیلی و آلگرو.
مخصوصا قطعه احساس نیما مسیحا و برای عاشقی دیره امید حاجیلی.
آیا بازار موسیقی ایران در این روزها کساد شده یا من چیز دندانگیری پیدا نکردم؟
فیلم
ندارها فاجعه بود! زندگی با چشمان بسته میتوانست فیلم خوبی باشد. انیمیشن گیسو کمند عالی بود. شیش و بش را دوست دارم. در یک پست جدا هم در مورد آن می نویسم. موتور فیلم دیدنم دوباره روشن شده.
رادیو
دریغ از یک برنامه خوب. برنامههای خوب را هم یکی یکی میترکانند. مثل برنامه صبح به خیر جوان ایرانی که افتضاح شده است این روزها.
تلویزیون
طنز خنده بازار میتوانست مجموعه خوبی باشد. اما نه متفاوت که تکراری بود. برگ برنده این برنامه شوخی با آدمهای واقعی بود نه موجودات فضایی. سازندگان این برنامه فرصتسوزی کردند و حالا کار برای آنهایی که بخواهند چنین برنامهای بسازند سختتر خواهد بود.
اینترنت
استیو جابز رفت. اتفاق مهمی بود البته اول برای اپل و دوم هم برای صنعت نرمافزار و سختافزار و انیمیشن و تلفن همراه و تبلت و نه برای ما. ما را چه به جابز! اما دلم تنگ میشود برای مردی که بهتر از همه ارائه میکرد. سایت ۳ هزار میلیارد هم جالب بود.
پیامها
خبر
یعنی این خبر ۳ هزار میلیارد همه خبرها را تحت شعاع خودش قرار داده است.
روابط عمومی
به نظرم باید تمشک زرین بدهم به روابط عمومی صادرات با این افتضاحی که بالا آوردند.
تبلیغات
کار خوب کم دیدم این ماه. البته تبلیغات بانک سامان برای نتبانک چشمگیر بود به نظرم.
تفریحات
با این دیالوگ فیلم کاپیتان آمریکا: اولین انتقامجو زندگی کردم:
نیکفری (ساموئل ال جکسون): فکر کردیم بهتره خبر رو آروم آروم بهتون بدیم.
استیو راجرز (کریس ایوانز): چه خبری رو؟
نیک فری: شما حدود ۷۰ سال خواب بودین، کاپیتان … (سکوت) … حالتون خوبه؟
استیو راجرز: آره، آره، فقط یه قرار ملاقات داشتم.
تحقیقات رسانهای
چیزی نداشت این ماه برای من!
از چیزهای دیگر
به نظرم ماه خوبی نبود برای من. چیزهای دیگرم خالی است. البته نمیشود از اصفهان گذشت و دوغ گوش فیل.
من عاشق این ۳ هزار میلیون شدم!
جمعه همین چند هفته پیش بود؛ در یکی از همین جمعههای دلگیر که جهرمی خبرنگارها را جمع کرده بود تا حرف مهمی بزند.حرف بزند تا از خودش دفاع کند و گناه اتفاقاتی که افتاده را بیندازد گردن دیگران. او از خودش دفاع کرد و طلب جایزه، ولی مردم از خودشان میپرسیدند چه شده که او از خودش دفاع میکند. مردم تازه بعد از صحبتهای جهرمی بود که فهمیدند چه خبر است. کار به جایی رسید که به سرعت در شهر پیچید که بزرگترین تخلف مالی تاریخ ایران (و حتی جهان) در بانک صادرات انجام شده است. آن هم در کشور ما. آن هم در دورانی که عدالتخواهی و عدالتطلبی نماد آن معرفی میشود. هنوز هم ابعاد مختلف ماجرا گنگ بود تا همین دیروز که بالاخره اژهای آمد و ۱۰ گناه متخلفان را مشخص کرد. در مورد عدد تخلف، اختلاس، جعل و هر چیز دیگری که آن را بنامیم هم هنوز توافق وجود ندارد. برخی میگویند ۲ هزار و ۸۰۰ میلیارد، برخی میگویند هزار و ۸۰۰ میلیارد. اما آن چیزی که بیشتر در ذهن مردم مانده تخلف ۳ هزار میلیارد تومانی است. فارغ از این که این عدد درست باشد و غلط، قبول کنیم که این طوری راحتتر میتوان این تخلف تاریخی را به یاد سپرد. حالا چند روزی میشود که سایتی درست شده با نام ۳۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ دات آی آر. یعنی عالی است ایده این سایت. این سایت قرار است همه خبرهای مربوط به این ماجرا را یک جا معرفی کند. در ۵ روز گذشته این سایت حدود ۲۶ هزار تا بازدید داشته است. چند تا سایت ایرانی میشناسید که در ۵ روز اول خودشان به این بازدید رسیده باشند. این یعنی اگر ما هم کمی هوشمندتر رفتار کنیم و ایدهها را در زمان مناسب و محل مناسب به عمل تبدیل کنیم برنده خواهیم بود. البته سایت از روز یکشنبه تا الان به روز نشده. امیدوارم این سایت لااقل تا پایان ماجرای تخلف دوام داشته باشد. فکر کنم تا مدتها در دیالوگهای ما مردم معمولی از این کلمه ۳ هزار میلیارد به کرات استفاده شود. باید ماند و دید این ماجرا بالاخره به کجا میرسد.
سایت را میتوانید از اینجا ببینید.