به رویاسازانی بزرگ احتیاج داریم
این روزها به هر جا که میرویم صحبتِ ارز و طلا و سکه است. این روزها نهادی که مردم بیشتر از همه از آن میشنوند بانک مرکزی است. همه از آخرین تصمیمهای بانک مرکزی میگویند. به خبرهای سایت بانک مرکزی که نگاه میکنی خود به خود عمق فاجعه را درک میکنی. خبرها و تازههای بانک مرکزی بیشتر از این که به کسی آرامش بدهد استرس و ناراحتی میدهد. این روزها همه از هم میپرسند که آخرش چه خواهد شد. چه بخواهیم و چه نخواهیم اوضاع اقتصادی امروز ایران بد است. گرانی و بیکاری بیداد میکند. مشکلات فراوانی در حال ظهور است. آمارهایی که از این سو و آن سو شنیده میشود خبر از افزایش جرم و جنایت دارد. قاپزنی در اطراف محلهایی که مدیران و افراد نسبتا متوسط به بالای جامعه عبور و مرو میکنند، مانند سازمان مدیریت صنعتی، زیاد شده است. همه یک جوری از تاثیر افزایش قیمت ارز و سکه و طلا بر زندگی و کسب و کارشان میگویند. برخی پیشبینی میکنند در آینده نزدیک دچار مشکلات بیشتری خواهیم شد. برخی این مشکلات را ناشی از اثر تحریمها میدانند. این در حالی است که ما بعد از انقلاب تا امروز یک روز بدون تحریم هم نداشتیم. با این حال برخی میگویند شدت و دامنه تحریمها در چند سال و چند ماه گذشته افزایش یافته و همین طور افزایش هم خواهد یافت. به همین دلیل مشکلات اقتصادی در جامعه ایران بیشتر شده است.
در هر حال این روزها بیشتر از هر زمان دیگری بحثهای اقتصادی بحث روز است. حتی در دنیای سینمای ما دو بحث به طور جدی دنبال میشود: یکی توقیفها و تحریمها و نمایشدادنها و نمایشندادنها و دیگری بحث اقتصاد سینما. در هر دو مورد هم لنگان لنگان جلو میرویم. در هر دو حوزه هم به نظر میرسد خر ما از کرگی دم نداشته است. سینمای ما که باید دنیایی رویایی به مردم ما عرضه کند بیشتر به محلی برای زد و خورد و فحش و بد و بیراه گفتن تبدیل شده است.
به نظر میرسد هنرمندان کسانی هستند که در هر شرایطی به مردم رویا میفروشند. اگر کسی بگوید نشد و نگذاشتند و نمیشه شاید در هنرمند بودن او باید شک کرد. بسیاری از هنرمندان ما درخواست زندگی راحت و آسوده دارند. درخواست این را دارند که از مشکلات به دور باشند و بتوانند در عوالم هنری خود سیر کنند و اگر دست داد اثری هنری و فاخر تولید کنند. وظیفه مردم هم این است که مقام هنرمند را پاس بدارند. تعبیر دیگر این جمله این است که هزینه زندگی هنرمند باید روی دوش مردم باشد و مردم هم از این که این افتخار نصیبشان شده باید از خداوند تشکر کنند. از طرف دیگر و در ساختار نابهسامان سینمای ایران گروهی دیگر به جان این سینما افتادند که فیلم باید پول خودش را دربیاورد. فیلم خوب فیلمی است که بتواند در گیشه موفق باشد. فارغ از این که این صحبتها در حوزه صنعت یا اقتصاد سینما مطرح میشود نه در حوزهای که بسیاری از منتقدان سینمایی آن را هدف قرار دادهاند. معیار اندازهگیری موفقیت یک فیلم از نظر هنری با معیار اندازهگیری موفقیت یک فیلم از نظر صنعتی و اقتصادی متفاوت است.
البته به نظر میرسد هیچ هنرمندی از این که اثرش دیده شود، یعنی بتواند درآمد خوبی هم به دست آورد ناراضی نباشد. این ناجوانمردانه است که کسی نتواند اثر پرفروش بسازد بعد بگوید من بازاریساز نیستم. این که کسی هم که نبض بازار و مردم دستش است مدعی این باشد که فقط من میدانم که در این سینما چه کار باید کرد هم جوانمردانه نیست. به نظر میرسد ما دو موضوع را با همدیگر شدیدا قاطی کردهایم. یکی صنعت رسانه و دیگری خود رسانه است. مردم هیچ وقت با صنعت سر و کار ندارند. آنها با رسانه سر و کار دارند و بس. اگر بخواهیم قصهمان را محدود کنیم میتوانیم جای رسانه سینما بگذاریم. برای مردم چه اهمیتی دارد که فلان فیلم را فلان کمپانی ساخته است یا دیگری. برای مردم چه اهمیتی دارد که فلان شخص فلان کمپانی را پایهگذاری کرده که امروز فیلمهای موفقی از نظر هنری و تجاری میسازد. برای مردم فقط و فقط همان چیزی که میبینند اهمیت دارد و بس. مردم با سینما سر و کار دارند نه صنعت سینما. سینما باید احساسبرانگیز باشد اما صنعت سینما هرگز احساس برانگیز نیست.
زبان صنعت سینما منطق است و زبان سینما احساس. خود سینما را هم باید در دو بخش دید: فرم و محتوی. از این دو هم عده زیادی به محتوی چسبیدهاند و فرم را رها کردهاند. فیلمی با مفهوم دینی ساخته میشود که از نظر فرم در حد فاجعه است. اما طرف میگوید از نظر او مدیوم سینما هیچ اهمیتی ندارد و آن چه اهمیت دارد حرفی است که میخواسته بزند. غافل از این که حرف خوب را هم اگر بد بزنیم بد میشود. بسیاری هستند که حرف بد را خوب میزنند و ما به بد بودن حرفشان توجهی نمیکنیم. حوزه صنعت سینما را هم میتوان در سه حوره تولید و ترویج و توزیع بررسی کرد. متاسفانه این روزها توجه همه به تولید و ترویج و توزیع جلب شده و از خود سینما هم کسی کاری به خود سینما ندارد و فقط حرف فیلم مهم شده. انگار بسیاری فراموش کردهاند که سینما هنری سرگرمکننده است و برای این که بتواند سرگرم کند باید در قالبهای خاصی باشد.
سینما قرار است به مردم رویا بفروشد. آن هم در زمانی که رویاها کمرنگ شده است. آن هم در زمانی که مشکلات زیاد شده است. آن هم در زمانی که دلار و ارز و طلا بیداد میکنند. اگر قرار باشد هنرمندان سینما و مدیران صنعت سینما همگام با مردم بنشینند و به غم و غصهها نگاه کنند چه فایده. این سینما چه کارکردی دارد پس؟ اگر قرار است سینما هم مشکلی به مشکلات ما اضافه کند و ما هر روز خبرهای زد و خورد سینماییها و مدیران سینمایی را دنبال کنیم، بهتر نیست این سینما را جمع کنیم؟