۱. رسانههای گروهی در ابتدا ما را متقاعد کردند که خیال، واقعی است و حالا دارند متقاعدمان میکنند که واقعیت، خیال است؛ نتیجه این که صفحه تلویزیون هر چه بیشتر واقعیت نشانمان بدهد، دنیای زندگی روزمره ما سینماییتر میشود و بالاخره یک روز – مثل بعضی از فلاسفه – به این نتیجه میرسیم که در دنیا تنهاییم و همه آن چه میبینیم فیلمی است که روح حاکم بر جهان برایمان پخش میکند.
۲. تکه شماره ۱ بخشی از نوشته امبرتو اکو در آخرین شماره داستان بود. در این نوشته اکو از تجربه برخورد با آنتونی کویین در یکی از خیابانهای نیویورک گفته. او آنتونی کویین را به واسطه تلویزیون و سینما میشناخته اما آنتونی کوئین احتمالا تصویر او را نمیشناخته. اکو مینویسد: در شرایط عادی، اگر کسی را که از نزدیک نمیشناسیم در جایی ببینیم، مدتی طولانی در چشمها یا صورتش زل نمیزنیم و او را با انگشت به دوستی که کنارمان است نشان نمیدهیم.
۳. یکی از بهترین تکهپارههای این متن جایی است که اکو میرسد اینجا: با چنین تصوری، من هم میتوانستم یقه آنتونی کویین را بگیرم، او را کشان کشان به یک کیوسک تلفن ببرم، به یکی از دوستانم زنگ بزنم و بگویم فکرشم نمیتونی بکنی! شانسکی آنتونی کویین را دیدم. تازه به نظر واقعی میاومد. و بعد از آن آنتونی کویین را ول میکردم و میرفتم پی کارم.
۴. این تکه هم خداست: قبل از آن یک بار چارلتون هستون را در رستورانی دیده بودم و حس کرده بودم باید به او سلام کنم. این چهرهها در حافظه ما زندگی میکنند. وقتی به صفحه تلویزیون خیره میشویم، ساعتهای زیادی از عمرمان را با آنها میگذرانیم و به همین خاطر، آن قدر با آنها احساس نزدیکی میکنیم که انگار به بستگانمان تبدیل میشوند.
۵. پیش از این یادداشتی نوشته بودم از برخوردم با مسعود دهنمکی گفته بودم: دیروز مسعود دهنمکی را دیدم. اما منِ رضا قربانی کجا و امبرتو اکو کجا. مهمتر از همه آنتونی کجا و مسعود کجا.
شماره ۵ اصلا قشنگ نبود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
مهم نگاهی بود که به خاطر دیدن ده نمکی بهش رسیده بودید و به نظرم عمیق بود.
من فکر می کنم ما به اندازه غربیها رسانه زده نیستیم و سر همین نکاتی که اکو بهش برخورد می کنن خیلی وقتها برای ما پیش نمیاد یا برعکس ما اون نکات رو از بریم.بالاخره ما توی ذهنمون یه چیزایی کاشته شده که رسانه ها محاله تغییرش بدن!
@ری را
دوست دارم این رسانهزدگی که گفتی را بشه یه جوری اندازه گرفت و مقایسه کرد. چون من گمان میکنم رسانهها تاثیر زیادی تو زندگی ما دارند. خوب یا بد، خواسته با ناخواسته.
شماره یک رو که خوندم، دوباره خوندم. حتی سه باره هم خوندم. بعد رفتم بقیه اش رو خوندم.
@محمد معماریان
و مطمئنا بقیهاش به اون قشنگی نبود. یعنی من عاشق امبرتو اکو ام. الکی نیست که نشانهشناسه!
یعنی مثل بنی هاشمی؟
@محمد معماریان
مثل او پسره که نصف دخترای کلاس عاشقشن!