سینما سهبعدی، گلدن گلوب، اصغر فرهادی، فروش اینترنتی بلیط جشنواره و پایان تلخ
در جریان هستید که اصغر فرهادی قبل از یک جدایی فیلمی ساخته به نام درباره الی. فیلمی تحسین شده از نظر منتقدان و مورد اقبال مخاطبان سینما. فیلمی که فروخت و مورد توجه قرار گرفت. جملهای در فیلم بود که بسیار این ور و آن ور نقل شد:
یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بیپایان است.
حالا حکایت امروز ماست. از صبح بچهها دارند اساماس میدهند که اصغر جایزه را برد و وقتی رفت روی سن به ایرانی بودن خودش افتخار کرد. از آن طرف هم فارس و دیگر دوستان به دنبال این میگردند که عکسی وصله پینه کنند که فرهادی آنجا با زنها دست داده. که بگویند این مرد آداب دیپلماتیک را رعایت نکرده و چه و چه. حال آن که نه اصغر فرهادی دیپلمات است و نه کسی از او انتظار رفتار دیپلماتیک را دارد. دیشب به بعضی از بچهها گفته بودم که بدون شک فرهادی و جدایی جایزه را میبرد. همان موقع هم گفتم که نگرانم. نگران عصبانیت نظام. این که نظام آستانه تحملاش را هر روز پائینتر میآورد. این که به همه چیز با شک و تردید مینگرد. این که حتی موفقیت یک سینماگر در ابعاد جهانی میتواند حوادث مختلفی را رقم بزند.
یکی نیست بگوید بابا این مرد ایرانی است و یک ایرانی رفته تو قلب هالیوود جایزه گرفته. یکی نیست بگوید که بابا این یعنی فرصت. یعنی اگر تلاش کنیم ما هم میتوانیم پیامهای جهانی تولید کنیم. این که ما هم میتوانیم در ابعاد جهانی رسانه داشته باشیم و همه دنیایمان نشود همین جا. وقتی میخواهیم انقلاب را صادر کنیم چرا نباید از قدرت رسانهها استفاده کنیم. سینما یکی از رسانههای مهم است. بهتر نیست به جای بیرون گود نشستن و لنگش کن گفتن برویم داخل گود و ببینیم چند مرده حلاجیم.
حالا این نگرانیها باعث میشود که من، هم از پایان تلخ نگران باشم و هم از تلخی بیپایان. حالا همین امروز که میتوانستیم خوشحال این رویداد باشیم یک پایان تلخ دیگر هم داشتیم: قهوه تلخ تمام شد. این روزها یک دنیا شایعه دور این مجموعه را گرفته بود و امروز روزنامهها خبر از پایان این مجموعه دادند. شاید نام این رویداد را باید بگذاریم فرصتی که از بین رفت و قدرش دانسته نشد. فرصتی که میتوانست در زمینه تجربههای رسانهای ما را یک گام به جلو ببرد با کجسلیقگی به محاق رفت. تجربهای که میتوانست یک عالم درس مدیریت رسانهای برای ما داشته باشد به یک پایان تلخ رسید.
حال اینها را بگذار کنار تجربههای جدید ما. مثلا بلیط فروشی جشنواره فجر. ما از یک جشنواره چه میخواهیم؟ احتمالا چیزهای زیادی نمیخواهیم. فقط و فقط میخواهیم که استانداردها را داشته باشد و آیا دانستن این که چه فیلمی در چه زمانی و در چه سالنی اکران میشود خواسته زیادی است؟ حالا بیا ببینیم که چطور بلیط میفروشند. بلیط را اسما اینترتی میفروشند اما رسما بعد خرید باید گز کنی و بروی سینما پردیس ملت بلیطهایت را بگیری. جالب نیست واقعا! آخه کجای دنیا این طوریه؟ چه کاری است؟ چرا انقدر کند تغییر میکنیم. امروز فناوریهای فراوانی در زمینه فروش بلیط وجود دارد که در همین ایران خودمان هم قابل پیادهسازی است اما ما هنوز اسما الکترونیک میشویم و رسما همان روشهای سنتی را در پیش میگیریم.
حالا این را بگذار کنار ورود سه بعدی به ایران. وقتی جشنوارههای دنیا مثل کن سهبعدی را قبول کردند و سینماگران قدر دنیا رفتند سراغ این تکنولوژی حالا ما هم میخواهیم برویم و قرار است چند فیلم سهبعدی در این جشنواره اکران شود. حالا این را بگذار کنار این که هنوز سر اکران این فیلمها شهرداری اظهار بیاطلاعی میکند و این را بگذار کنار دعواهای مدیریتی.
تا وقتی که نظام تصمیمسازی و تصمیمگیری در زمینه فرهنگ دست نظام دولتی باشد همین آش است و همین کاسه. ناراحتیام از این است که این نظام دولتی بعضی جاها لباس نظام خصوصی را پوشیده و نگذاشته که طعم یک نظام خصوصی واقعی را هم بچشیم. به قول افروغ هنوز نمیدانند که وکیل مردم هستند نه قیم آنها!
به عنوان یک دانشجوی رسانه از توقف پخش قهوه تلخ در نظام رسانه ای آمرانه (یا به قول برخی اساتیدمان پدرسالارانه) موجود متاسفم. به قول دکتر فرهنگی، قهوه تلخ نقطه عطف تاریخ رسانه ای ایران شد.اما از سوی دیگر به خودم می بالم در زمانه ای زندگی می کنم که علیرغم نقش ویرانگری که متولی فرهنگ و ارشاد کشورم دارد اما پیدا می شود ستارگان فروزانی مانند ” جدایی نادر از سیمین” . بار دیگر ثابت شد که هستند کسانی که استعداد و زحمات نادیده گرفته شده ما را می ستانید. تبریک بزرگ به جامعه هنری و رسانه ای کشور
مقاله بسیار زیبایی بود من هم از شنیدن خبر افتخار آفرینی یک هنرمند ایرانی در یک رقابت بین المللی بی نهایت خوشحال شدم. با دیدن فیلم اهدای جایزه به اصغر فرهادی در مراسم گلدن گلوب اشک شوق ریختم . کاش هنرمند در ایران قدر ببیند و بر صدر نشیند نه اینکه خانه اش خراب شود. کاش!
فرهادی تنها فرصت گفتن چند جمله رو داشته
اون فرصتش رو قدر دونست و با یه جمله توی یه محفل بزرگ
جلوی همه رسانه های دنیا ،بدون ظاهر خاصی
فقط گفت
مردم کشور من دوستدار صلح هستن
بهش غبطه خوردم ،واسه اون چند دقیقه ای که داشت تا به انگلیسی این جمله رو بگه
و یه تنه به ما دوباره هویت بده
فرهادی با یه جمله رسانه بود توی گلدن گلاب
سلام. یک استاتوس داشتید که چند وقت پیش می ذاشتید با این مضمون که “خبرهای خوب در راه است” من این استاتوس رو خیلی دوست داشتم، به آدم انرژی می داد ولی این نوشته تون خیلی غمگین هست و کاملا هم جهت با نگرانی تون درباره “تلخی بی پایان”. راستش من امیدوارترم. می دونم امیدوار بودن توی این شرایط لبخند به لب آدمها میاره. ولی من امیدوارم…شما درست می گید که ما سرعتمون پایئنه! اما همین که مثلا ثبت نام دانشگاهمون اینترنتی شده یک قدم کوچیک رو به جلو هست و این خوبه 🙂
این خیلی خوبه که ثبتنام دانشگاه اینترنتی شده و من هم امیدوارم اما نگرانم. خیلی نه! کمی نگرانم.
کامنت خانم یا آقای ری را خیلی دوست داشتم. فکر کنید ما هر سال یا حداقل هر چند سال یه بار اینطور توی یه مجمع جهانی بتونیم در مورد خودمون کشورمون ملتمون حرف بزنیم و وجهه کشورمون رو بهبود ببخشیم حتی با یه جمله.
امیدوارم اسکار رو هم بگیره
رضا تکتک جملاتات حرف دل من بود. ممنون. 🙂
موضوع اینه که ما درمورد هنر هنوز تکلیفمون مشخص نیست. مثلا درمورد ورزش معلومه که اگه یه نفر بره در سطح جهان مقامی بیاره ارزشمنده و برای اون مراسم استقبال میگیرن و تبدیل به قهرمان ملی میشه اما درمورد هنر از اونجایی که فکر می کنیم هنر آغشته به فحشاست تکلیف مشخص نیست. درمورد اصغر فرهادی هم نمیدونیم باید خوشحال باشیم و بهش افتخار کنیم یا علیه او بیانیه بدیم و بزنیمش و جالب اینجاست که معرفی جدایی به اسکار هم از طریق یک نهاد دولتی بوده.
اتفاقی مثل اسکار یا گلدن گلاب سالی یک بار میافته و توی دنیا هم کلی سر و صدا میکنه و این اجازه میده اسم ما هم توی دنیا شنیده شه و پیام ما هم با گوش بقیه برسه. چه فرصتی بهتر از این؟ هنوز هم نمیتونم علت دشمنیمون رو با هنر و سینما وقتی پاشو از مرز میذاره بیرون بفهمم. فقط امیدوارم به آیندهای که نه تنها علیه هنرمندامون که در سطح جهانی میدرخشن دشمنی نکینم بلکه از آنها به عنوان یک افتخار ملی هم یاد کنیم.
@مینا والی
درود. بلی. داستان سینما در ایران ابعاد متفاوتی دارد. ورود سینما به ایران از مسیر صحیحی نبوده و تا مدتها خاطره سینمای قبل از انقلاب در ناخودآگاه جمعی ما خواهد بود. قبول کنیم که سینما در پارادایم سرمایهداری و لیبرالیسم رشد کرده و ناخودآگاه جمعی ما هنوز تکلیف خودش را با این موارد مشخص نکرده است.
در فرهنگ ما سینما و هنر خوب است اما نه برای ما.