درود
چند روزی است که در این خانه نبودم و درگیر سوژههای متعددی بودم. از امتحانات بگیر که فشار مضاعفی بر ما وارد کرد تا همین دیشب که درگیری بستن نشریه داخلی تراکنش بودم.
این جملهای هم که بالای نوشته نوشتم را فکر کنم در کافه سینما دیدم. این کافه سینما را دارم کشف میکنم و هر روز بیشتر از آن لذت میبرم. کافه سینما نمود یک شبکه اجتماعی است. این کافه نمود تلاشی است برای برنده شدن در بازی ناعادلانه. کافه سینما از آن دست ایدههاست که اگر خودش را حفظ کند در سالهای آینده حتما به عنوان یک الگو مطرح خواهد شد. ایراد چنین کارهایی در ایران این است که قائم به فرد هستند و با هر یاس و ناامیدی و وقفهای که برای آن فرد خاص به وجود بیاید کار از تک و تا میافتد. این روزها اما دارم شهرام شکوهی را هم دوباره کشف میکنم و وای که چه لذتی دارد کشف یک اثر هنری. آخرین بار این لذت کشف را با مازیار فلاحی چشیده بودم. نمیدانم چرا هر روز که میگذرد بیشتر به استعدادهای امروز ایران امیدوار میشوم. اما این روزها:
۱. داریم با بچههای مدیریت رسانه نشریه مدیریت ارتباطات روی مهمترین پدیدههای رسانهای سال ۹۰ کار میکنیم. قرار است مهمترین چهره سال ۹۰ رسانههای چاپی ایران را هم معرفی کنیم. از همین الان هم میدانیم که چه کار سختی در پیش رو داریم. به نظر شما مهمترین پدیدهها و مهمترین چهرههای رسانه در سال ۹۰ چه کسانی بودند؟
۲. داریم با بچههای مدیریت رسانه روی پرونده صنعت سینما کار میکنیم. چه پروندهای دارد میشود این پرونده. همین طور که میرویم جلوتر این پرونده با خودش ما را میبرد به همه جا. همین طور داریم کشف میکنیم. حسابی دوستداشتنی است این تلاش و کشف انسانهایی که حرف دارند اما کمتر شنیده شدند. میگردیم و آنها را پیدا میکنیم و مینشینیم پای صحبتشان. حتما حتما شماره ویژه مدیریت ارتباطات را ببینید. در پرونده سینما قرار است به این پرسش پاسخ بدهیم که فیلم چگونه میفروشد و چرا فیلمها نمیفروشند؟ همهاش این نیست. گفت و گوهای چالشی و متفاوتی داشتیم با افرادی مانند دکتر فیاض، دکتر اجلالی و چند نفر دیگر که فعلا لو نمیدهم.
۳. پرونده صنعت کتابمان هم که منتشر شد. شماره آخر مدیریت ارتباطات یک پرونده کامل کار کردیم در مورد صنعت کتاب. سعی کردیم پایمان روی زمین باشد و نگاهمان به آسمان. برای کار هم یک مدل گذاشتیم جلویمان. سعی کردیم همه جوانب را ببینیم و فقط روی یک بخش متمرکز نشویم.
۴. دوباره یادداشتهای یک دانشجوی مدیریت رسانه از جشنواره فجر را در همین بلاگ شروع میکنم و سعی میکنم در این روزها از زاویه خودم چشنواره را ببینم. مشتاقانه منتظر دیدن فیلمهای سه بعدی جشنواره و به خصوص هوگو هستم. هر شب در پردیس ملت هم یک فیلم خواهیم دید و امیدوارم هر روز یک فیلم را از منظر خودم بشکافم.
۵. حالا که امتحانها تمام شده باید کار پروژه و تزم را شروع کنم و بزنم زمین غول آخر را. دارم روی رسانههای اجتماعی در شرکتهای خصوصی کار میکنم. باید بروم سراغ بانکهای خصوصی کشور و ببینم چه کردهاند و چه میتوان کرد.
۶. راستی راه پرداخت را هم ببینید. هنوز در مرحله بتاست. اما اینجا داریم روی ایدههای بکر زیادی کار میکنیم.
۷. به زودی همایش مدیریت و اقتصاد رسانه برگزار میشود.
۸. بعضی فیلمها و حرفها را در لحظه اول مواجهه کشف میکنی و میدانی که این فیلم یک لحظهای دارد یا حتی یک حرفی یا تصویری یا سکوتی یا هر چیز دیگری که مال توست. میگیریاش و درونی میکنی آن تکه را. این جوری فیلم در تو رشد میکند و بزرگ میشود و دیگر آن چیزی که دیدی نیست. این یک فیلم جدید است که متعلق به توست. اما برای بعضی فیلمها این سرعت خیلی پایین است. در لحظه اول و حتی روزهای اول نمیدانی که چیست و کجاست این تکه خاص. روزها میگذرد و آرام آرام احساس میکنی چیزی در تو جوانه زده. حسی مانند بچهدار شدن ناخواسته و ندانسته. مثل همان حسی که قهرمان بربادرفته پیدا کرده بود بعد وقتی که از بچه توی شکمش باخبر شده بود. این روزها این مانی بال است که دارد درون من رشد میکند. برای برنده شدن هیچ گاه راه گذشته را تکرار نکن!
۹. دارم روی یک ایده رسانهای توپ هم کار میکنم. جالب است که هنوز بعد این مدت جایی نداریم که تمرکز اصلیاش روی رسانه باشد و همزمان هم نگاه علمی و دانشگاهی داشته باشد و هم با رویدادها و پدیدههای روز همراه باشد. مثلا جایی که از موسیقی و تحلیل آن حرف بزند و بداند که این روزها نبض موسقی دست چه کسانی است. فرق عصار و اعتمادی را بدانند لااقل!
۰. در راستای جمله تیتر این نوشته تمرکزم فقط روی دو چیز خواهد بود: مدیریت و اقتصاد رسانه و بانکداری و پرداخت الکترونیک.
توی نظریات مربوط به رسانه، هیچ بحثی اندازه نظریات مخاطب و مطالعات فرهنگی منو درگیر خودش نکرد. ازبس از ترمای اول به خوردمون داده بودند جریان یک سویه و دوسویه پیام رو، که گم کرده بودیم این حس مخاطب فعال رو. اینکه واقعاً موقع دیدن یه اثر تو برای خودت می تونی یه چیزی خلق کنی. همین روزا بود که نظریات استوارت هال، فیسک، دوسرتو،… بحثای مرگ مولف حسابی به وجدم آورد. احتمالا اگه این افراد این مباحث رو مطرح نکرده بودن، خودم یه باب جدید تو مباحث رسانه باز می کردم!!!
اینا رو گفتم که بگم، به شدت در مورد عنوان هشتم مطلبتان با شما همذات پنداری می کنم
آفرین.