این فیلم را در کنار خود علی مصفا در پردیس ملت مشاهده کردیم.
موضوع محوری این ساخته علی مصفا به نظر من مرگ است. تلاش کرده طنازانه مرگ را بیاورد در بطن زندگی و نکته همین جاست. برخلاف تصور قرار نیست با مرگ به نیستی و ناامیدی برسیم و از دل همین مرگ قرار است که زندگی بیرون بیاید. همین مرگ است که همه مشکلات ریز و درشت آدمی را به کاه تبدیل میکند.
فیلمنامه: روایت غیرخطی این فیلم اولین تجربه در سینمای ایران نیست اما یکی از تجربههای موفق است. این فیلم روایت غیرخطی را به خاطر نیاز استفاده کرده و برای ادا و اطوار نیست.
بازیگران: خب این فیلم علی مصفاست. تکستاره فیلم هم لیلا حاتمی است. به نظرم سیمرغ روی شاخهای این بازیگر است.
کارگردانی: کارگردانی این فیلم تمیز و کم عیب است. اوج کار تولید این فیلم در این است که پیوستگی روایت حفظ شده و با وجود پرشهای فراوان زمانی مخاطب آزار نمیبیند. این دومین کارگردانی مصفاست. کارگردانی که اگر در مسیر مناسب حرکت کند کارهای بهتری هم از او خواهیم دید. او خودش هم سینمادار است و فکر میکنم فیلم میسازد که مخاطب عام با فیلمش ارتباط برقرار کند. همین که امروز نشسته بود بین مردم یعنی همین دیگر. اما هنوز فاصله دارد با بیان داستانی که مردم را به سینما بکشاند.تهیهکننده و سرمایهگذار: خب گفتم که این فیلم علی مصفاست. این که این فیلم شخصی است و با هزینه خود کارگردان و به طور مستقل تهیه شده را دوست دارم. فیلمهای صدقهای را هیچ وقت دوست نداشتم. فیلم باید روی پای خودش بایستد. همین که هنرمند انقدر پای کارش ایستاده که حاضر است برای آن هزینه کند ارزشمند است. اما این همه چیز نیست. آیا این سرمایهگذاری برمیگردد؟
بازاریابی: امیدوارم نفله نشود!
توزیع: سینمای مستقل ایرانیان
حاشیهها و حرف و حدیثها: علی مصفا در یادداشتی در مجله ۲۴ درباره فیلمش نوشته: فیلمنامه پله آخر را هفت سال پیش نوشتم. اما برای ساختنش به هر دری زدم نشد؛ دوستان تهیهکننده هر چند فیلمنامه را دوست داشتند، اما هر کدام به نوبت، بعد از هفت هشت ماه کنار میکشیدند تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتم خودم پولی جور کنم و به معنای واقعی کلمه فیلم را مستقل بسازم. چارهای نداشتم جز اینکه از تمام امکانات استفاده و بلکه سوء استفاده کنم. مجبور شدم نقش اول مرد را خودم بازی کنم و هنوز هم از این بابت دلخورم. اما نقش اول زن از ابتدا برای لیلا حاتمی نوشته شده بود. خلاصه طی ۳۷ جلسه فیلمبرداری کار تمام شد و هنوز هم درگیر مونتاژ و صداگذاری آن هستیم. وسوسهٔ ساخت این فیلم مثل مرضی به جانم افتاده بود و دستبردار نبود. برای همین نتیجهٔ کار هر چه باشد خوشحالم که بالاخره از درگیری فکریِ ساخت این فیلمنامه خلاص شدم. حالا بعد از هفت سال، بالاخره فکرم آزاد شده و روانم آسودهاست. به گمانم فیلم ساختن گرانترین رواندرمانی روزگار ماست.
آیا میفروشد: نه. نمیدانم. شاید. اما بعید میدانم بتواند فیلم بترکانی بشود.
سیمرغ: شاید فیلمنامه و به احتمال زیاد لیلا حاتمی برای بازیگری.