۱. داستان یکی خطی فیلم خبر از فیلم مزخرفی میدهد. آیا در واقعیت هم چنین است؟
تا حدودی نه. با این که داستان یک خطی فیلم بسیار دم دستی به نظر میآید اما مشخص است که کارگردان نارنجیپوش استخوان خورد کرده سینماست. کسی که بهتر از هر کس دیگری قواعد سینما را بلد است و الان هم با استفاده از بخش کوچکی از توانش این فیلم را ساخته است.
۲. سرمایهگذار فیلم شهرداری است. پس احتمالا با یک فیلم سفارشی حال به هم زن روبهروایم؟
نه. آرام آرام داریم یاد میگیریم که سفارش دهنده و صاب (صاحب) کار حد و حدود خودش را رعایت کند. پیمانکار هم حواسش باشد که کار را برای صاب کارش میسازد و حد و حدودی دارد. جدایی نادر از سیمین یکی از بهترین تجربههای سینمای ایران در زمینه سرمایهگذاری بود. نارنجی پوش اگر تجربهای رو به جلو نباشد یک تجربه قابل تامل است که باید بیشتر بر روی ابعاد آن کار کرد.
۳. آیا با فیلمی از داریوش مهرجویی رو به رو هستیم؟
هم بلی و هم نه. نه چون اگر قرار است یک هامون دیگر از مهرجویی ببنیم در نگاه اول حتمالا این طور نخواهد بود. با این حال این فیلمی است در مسیر فیلمسازی داریوش مهرجویی. مهرجویی راهی را که از گاو شروع کرد و به هامون رسید حالا با نارنجی پوش ادامه داده است. این نه یک گاو دیگر است و نه یک هامون دیگر. اما بین فواصل خطوط فیلنمامه و در فضای سفید صفحههای آن اثر مهرجویی وجود دارد. مشخص است که کارگردان اهل فلسفه و معرفت است.
۴. آیا نارنجیپوش فیلمی مناسب خانوادههاست؟
صد در صد. اگر با جمع دوستان الاف و به هوای یک دور همی دختر پسری سینما میروید به هیچ وجه سراغ این فیلم نروید. این فیلمی است با ایدههای نسبتا ساده و مناسب حال خانوادههای ایرانی. فیلمی که معلوم نیست در روزهای تعطیلات عید چرا اکران نشده است.
۵. نارنجی پوش یک تودهنی به جدایی نادر از سیمین است؟
معلوم نیست این حرف مزخرف اولین بار از کدام ذهن بیمار آغازیدن گرفته است. واقعیت امر این است که این فیلم یک لیلا حاتمی دارد که مثل جدایی نادر از سیمین قصد رفتن از ایران را دارد. شوهرش هم میخواهد بماند. کار به طلاق میکشد و برخلاف پایان نسبتا تلخ آن یکی اینجا لیلای حاتمی تصمیم میگیرد بماند و در کنار همسرش سالهای سال به خوبی و خوشی زندگی کنند. حالا این که این دو تا چه ربطی به هم دارند الله اعلم. دوستان تندرو ما که نسبتی با سینما ندارند و مماسشان با سینما دو تا اعتراض خیابانی و آن دورترها شیشه شکستن بوده حالا به دست مریزاد گویی مهرجویی آمدهاند که استاد ای ول. خوب زدی تو دهنش. جهت اطلاع دوستان تندرو خودم عرض کنم که بروند نامه حاج آقا مخملباف در اوایل انقلاب به داریوش مهرجویی را چند باری مرور کنند. یک سیری هم در احوال حاج آقا بکنند که الان کجاست. مهرجویی نه آن زمان که امثال مخملباف بسیجیتر از هر بسیجی شده بودند به آن ور بام افتاد نه این روزها که امثال مخملباف لیبرالتر از هر لیبرالی شدند به این ور بام افتاد. کاش میفهمیدیم که سینما سینماست نه کلاس درس و سیاست. سینما یک رسانه است و از بین ۴ کارکرد رسانهها بیشتر از همه کارکرد سرگرمیسازی دارد و بس.
۶. من از فنگشویی چیزی نمیدانم و خیلی هم از آن خوشم نمیآید. پس احتمالا از فیلم هم خوشم نیاید؟
این طور نیست. درست است که فیلم چند باری از فنگ شویی صحبت میکند اما حتی بدون صحبت از این قلمبه سلمبههای چینی هم امکان طرح مسائل فیلم وجود داشت. آشغال نریزیم. محل زندگیمان را هم همیشه تمیز و مرتب نگه داریم. اگر شما هم مانند من به این دو تا اصل اعتقاد داشته باشید از فیلم خوشتان میآید و تازه چیزهایی هم در مورد فنگ شویی خواهید آموخت. هر چند اگر مانند من باز فکر کنید که این فنگ شویی دکان دستگاه یک عده برای سر کیسه کردن ملت است باز هم فیلم تجربه لذتبخشی خواهد بود.
۷. آیا فیلم در همین حد است که آشغال نریزیم و شهر ما خانه ما؟ ایدههای دیگری هم میشود از فیلم استخراج کرد؟
بلی. من با نگاه رسانهای خودم به آشغالهای رسانهای فکر کردم و این که چقدر آشغال رسانهای دور و بر ما پرشده است. به همین خاطر مردم باید بیش از پیش آماده تفکیک زبالههای رسانهای از مطالب مفید رسانهای باشند. بگذارید بخشی از کتاب تازه منتشر شده نظریه سواد رسانهای را برای شما نقل کنم:
از زمانی که رسانههای جمعی جایگاه خود را به عنوان گستردهترین و قویترین مرجع معتبر یافتهاند، کمتر کسانی را میتوان یافت که در نگرش و رفتار خود از آنها تأثیر نپذیرفته باشند. با رشد و گسترش روزافزون فناوریهای اطلاعاتی، این تاثیرگذاری گستردهتر و پایدارتر هم میشود. هجوم سیل آسای اطلاعات رسانههای جمعی که ناگزیر اطلاعات بیارزش و کم ارزش فراوانی را هم دربرمیگیرد، با گذشت زمان مخاطبان را به خستگی و دلزدگی از اطلاعات کشانده و آنان را از پرداختن به موضوعات مهم بازمی دارد. این امر با وجود فناوریهای جدید رسانهای که روز به روز در حال گسترش نفوذ خود بر مخاطبان هستند، شدت و سرعت بیشتری میگیرد.
سطحی نگری، ابتذال و شناخت نادرست از جهان واقعیت (به ویژه در مورد کودکان) از مهم ترین تأثیرات ویرانگر رسانههاست. در فرآیند تاثیرگذاری و نفوذ رسانه ها اغلب عامه مردم و خانوادهها هستند که بیشترین تأثیرپذیری را دارند. این نظریه در تلاش است تا توضیح دهد ذهن انسان هنگام برخورد با جریان پیامهای رسانهای در فرهنگ اشباع شده از اطلاعات چه میکند. این نظریه نشان میدهد که مردم در برابر هزاران پیام رسانهای که هر روز با آن روبه رویند چگونه باید تصمیم بگیرند؛ در برابر شمار بسیاری از پیامهای متنوعی که از کانالهای گوناگون پخش میشود، چه واکنشی نشان دهند؛ و چگونه از آن پیامها مفاهیم خود را بسازند.
۸. آیا با یک فیلم دقیق و رئال رو به رو هستیم یا با یک فیلم هنری و نمادین؟
خودم هم نمیدانم. فیلم در برخی جاها رئال است اما کلیت حاکم بر فیلم یک کلیت شاعرانه است. مشخص است که این فیلم دفتر شعر شاعر / کارگردان بوده است. اما فیلم در برخی جاها از این شاعرانه بودن فاصله میگیرد. راستش را بخواهید فیلم کلیت یکپارچهای ندارد. این را میگذارم به پای این که کارگردان با بخش کوچکی از توانش این فیلم را ساخته و خیلی به جزئیات گیر نداده است.
۹. مهرجویی هنوز مانند بیشتر سینماگران ایرانی درک درستی از خبرنگاران رسانه ندارد. به نظر میرسد در این فیلم هم چنین است؟
راستش را بخواهید نمایش خبرنگاران این فیلمی یک چیزی است در حد افتضاح. یعنی داغونم آقا! من نمیدانم خبرنگار یک روزنامه چرا با دوربین و میکروفون مصاحبه میکند. معلوم نیست چرا تمام روزنامههای کشور همه ماجراها را ول کردهاند و چسبیدهاند به دغدغه شاعر / کارگردان ما و آن را تیتر یک کردهاند. متاسفانه در فیلمهای دیگری هم که شاهد حضور رسانهنگاران هستیم و در سال پیش رو اکران خواهند شد همین تصویر اشتباه و ناقص از خبرنگاران را مشاهده خواهیم کرد. معلوم نیست چرا در فیلمهای سینمایی ما خبرنگاران همیشه یک مشتی آدم آویزان پشت در هستند که تا مقامی و مسئولی میبینند از سر و کولش بالا میروند.
۱۰. آیا این فیلم را باید ببینم؟
اگر دوست دارید حال خوشی به شما دست دهد این فیلم را از دست ندهید. مهمترین شرط برای لذت بردن از فیلم مواجهه بدون پیشزمینه با آن است. در صورتی که با پیش زمینه به سراغ فیلم بروید نه تجربه خوشایندی خواهد بود و نه لذتبخش. پیشنهاد آخرم هم این است که فیلم را با خانواده ببینید.