بسیاری کاهش مخاطب در سالنهای سینما را به این دلیل میدانند که این مخاطب به تماشاهای محصولات سینمایی و مانند آن در خانه روی آورده است. در حالی که بالطبع این ماجرا در بیرون مرزهای ایران هم وجود دارد اما آنجا سالنها خالی نشده که هیچ، نسبت به گذشته تعداد مخاطبان بیشتر هم شده است.
پاسخ را در مخاطب جستهاند. به نظرم این همه ابعاد موضوع را توضیح نمیدهد. چون مخاطب یکی از سه عنصر یک فرایند هنری است. در راس مدیریت کلان (مدیریت بر رسانه) وجود دارد. این مجموعه در تعیین نسبتش با سینما دچار مشکل است. هنوز نمیداند از سینما چه میخواهد یا چه باید بخواهد یا چه میتواند بخواهد. این بلاتکلیفی در بخش دیگری منجر میشود به به همریختگی که آن بخشی است که سینماگران فعالیت میکنند. یعنی مدیریت در رسانه. این جایی است که سینماگران نمیدانند چه باید بکنند. آنها بین مخاطب و بین حاکمیت گرفتار شدهاند. این فراتر از موضوعاتی مانند سانسور و سفارشیسازی و غیره است. در واقع سینماگر ایرانی در تعیین نسبتش با مخاطب و حاکمیت دچار دوگانگی میشود و نمیداند که اگر مخاطب را جذب کند موفق شده یا اگر مخاطب را دفع کند. مخاطب هم جای خودش را دارد. مخاطب این به همریختگی را درک میکند. لازم نیست تحصیلکرده باشد. مخاطب به دنبال چیزهای دیگری میرود و این چنین میشود که سالنها خالی میشوند. مخاطب مقصر نیست. او متهم نیست به این که عادت به سینما رفتن ندارد. او حق دارد که سینما نمیرود. چون سینما آن چیزی که باید را نمیتواند به او عرضه کند. هر چند که این رابطه متقابل است و به مرور به سینما کشاندن مخاطب سختتر هم میشود.
بله من هم معتقدم که افزایش تولید محصولات نمایش خانگی دلیلی بر سینما نرفتن مردم ندارد؛ البته من هم به عنوان فردی از جمع همین مردم، نه رغبتی به خرید محصولات نمایش خانگی دارم و نه به سینما رفتن. جدای از همه ی شعارهایی که خودمان به عنوان افراد نیمه فرهنگی می دهیم که باید از محصولات فرهنگی حمایت کرد، خودمان به هیچ صورتی حمایت نمی شویم. از من مخاطب حمایت نمی شود؛ هر کسی هم که در صحنه ی سینما و ساخت فیلم و سریال فعالیت می کند، دنبال آرزوها و خواست های خودش هست؛ یعنی برای من فیلم نمی سازد، دارد برای این فیلم می سازد که فکر می کند حرفی برای گفتن دارد!
برای که ! برای چه!
درود
حق با شماست.