موضوع فیلمهای به اصطلاح تحریمی حوزه هنری، از آن موضوعهایی است که نه هیچ وقت برایم انقدر اهمیت داشته که بنشینم چیزی درباره آن بنویسم و نه این قدر از آن دور بودم که نتوانم چیزی ننویسم. این ماجرا ابعاد متفاوتی دارد. از مظلوم واقع شدن عدهای و نهادی تا شارلاتانیسم سینمایی عدهای دیگر. ماجرا از زمانی شروع شد که از همان جشنواره فجر سال ۹۰ زمزمههایی شنیده میشد در مورد این که تم خیانت در فیلمها زیاد شده و نظام این موضوع را تحمل نمیکند. این ماجرای عجیب و غریب پرداختن یک باره به موضوع خیانت از دستاوردهای دولت احمدینژاد، وزارت ارشاد و معاونت سینمایی اوست، که چه شد که این چنین شد باید دقیق بررسی شود. اما در هر حال، زمانی که هنوز بحثهای حاشیهای که امروز اصل است باب نشده بود، برخی از این فیلمهای به اصطلاح تحریمی، با برخورد سرد منتقدان روبهرو شد. داستان پل چوبی اما قصه دیگری بود. این فیلم به طرز عجیبی به عشق منتقدان سینمایی تبدیل شد و تعریف و تمجیدهای فراوانی از آن شد. اکنون هم که به عنوان آخرین فیلم پخش شده، جشن پیروزی پخش ۶ فیلم تحریمی گرفته شد. در ایران فیلمهایی داریم که هیچ وقت اکران نشدند یا با تاخیر اکران شدند. اما هیچ گاه بر آنها نام تحریمی گذاشته نشد. حال چگونه و بر مبنای چه منطقی نام تحریمی برای این فیلمها انتخاب شده بماند. اما این تکنیک بازاریابی در سینمای ایران را باید دستاورد این ماجرا دانست. در ایران معمولا مظلوم مورد توجه قرار میگیرد و معمولا چشم بسته حق به او داده میشود. بنابراین برخی در ایران خود را در موقعیت مظلوم قرار میدهند و از ظلمی که بر آنها رفته داد و بیداد راه میاندازند و معمولا هم حق به آنها داده میشود. داستان این ۶ فیلم هم چنین است. به طور خاص فیلمی مانند پل چوبی فیلم کمارزشی است که به لطف این هیاهوها مورد توجه قرار گرفت. یا فیلم غیر قابل تحملی مانند من همسرش هستم یا فیلم بیارزشی مانند پذیرایی ساده و حتی یک عاشقانه ساده. فیلمهایی مانند برف روی کاجها و من مادر هستم قابل توجهاند. این سبد، که از فیلمهای بیازش تا قابل توجه در آن وجود دارد ائتلاف قابل توجهی در زمینه بازاریابی سینمایی در ایران بود. این ائتلاف دوستتر داشت که دشمن فرضیاش یعنی حوزه هنری شاخ و شانه میکشید تا مظلوم بودن خودش را بیشتر نسان دهد. بزرگترین تاسف این گروه، این است که هر کاری کردند هیچ پاسخی از حوزه هنری نگرفتند.
این یادداشت را پیش از این در صفحه فیسبوکم منتشر کرده بودم. چیزی که باعث شد این متن را اینجا منتشر کنم حرفهای آقای ساداتیان بود که بعد از کلی انتقاد به حوزه هنری و وزارت ارشاد سابق گفته بود: دولت تدبیر و امید با شعارهایی آمده است اما میبینیم اجراها متفاوت است. امید داشتیم آرامشی در سینما حاکم شود تا حداقل کارمان را درست انجام دهیم اما متاسفانه میبینیم که فضا همچنان مساعد نیست.
مسیری که تندروها طی میکنند، از هر راهی که باشد به یک نقطه میرسد. چه چپ، چه راست. تندروها یک بلای مشترک بر سر ایران میآورند.