حالا که اینجا ایستادهام، گاهی برمیگردم و به گذشته نگاه میکنم، به تجربههایی که در یکی از بزرگترین شرکتهای پیشروی فناوری در ایران داشتم، به تجربههایی هم که چند سال گذشته در شرکت کوچک خودم به دست آوردم، بهتر میتوانم آسیبهای محیطهای کسب و کارهای کوچک در ایران را بشناسم. حالا که به گذشته نگاه میکنم به خوبی این موضوع برایم روشن میشود که کار در یک شرکت بزرگ بسیار متفاوت با یک شرکت کوچک است. این گزاره انقدر که واضح به نظر میرسد واضح و روشن نیست. به طرز فاجعهباری سیستم آموزشی ایران دانشجویان را آماده فعالیت در سازمانهای بزرگ میکنند و به طرز تاسفبارتری کمترین آموزشها برای فعالیت در شرکتهای کوچک داده میشود.
شرکتهای بزرگ و کوچک تفاوتهای بزرگی با هم دارند. بگذارید مثالی بزنم. ژاپنیها عادت دارند ماهی را تازه تازه از دریا بگیرند و بخورند. رستورانهای زیادی هم در ژاپن هست که ماهی تازه را در کنار دریا سرو میکنند. برای این که رستورانروهای ژاپنی ماهی تازه بخورند، ماهی که از وسط دریا میگیرند را درون آکواریومهایی پر از آب میاندازند و به ساحل میآوردند. اما یک اشکال وجود دارد. ماهی در آکواریوم تنبل میشود و در نتیجه گوشتش هم به خوشمزگی زمانی که تازه از آب گرفته شده نیست. ژاپنیها برای این کار یک تغییر جالب در این فرایند ایجاد کردند. آنها درون آکواریومها کوسههایی انداختند. چه شد؟ تا به ساحل برسند کوسهها چند تا از ماهیها را خوردند. اما ماهیهای دیگر برای زنده ماندن تلاش کردند و در نتیجه سرحال ماندند و گوشت آنها هم تر و تازه و البته خوشمزه.
این مثال این نکته مهم را بیان میکند که برای پیشرفت و بهبود در سازمانها شما همیشه به کوسههایی احتیاج دارید که بتوانند ماهیهای درون سازمان را سرحال نگه دارند. در سازمان بزرگ این کوسهها ممکن است چند ماهی را هم قربانی کنند. قربانی شدن چند ماهی در برابر بهبودی که در کل سازمان رخ میدهد چیز مهمی نیست. بنابراین شما در سازمانهای بزرگ احتیاج به مخالف و منتقد دارید. در سازمانهای بزرگ مخالفت سازمان را به جلو میبرد. اما این مثال برای سازمانهای کوچک فاجعه میآفریند. در سازمانهای کوچک لازم است که همه افراد همدیگر را دوست داشته باشند و کوچکترین حس بیاعتمادی سازمان را دچار مشکلات فراوان میکند. در سازمان کوچک بیشتر از مخالف به موافق نیاز وجود دارد.
گفتم که فعالیت در سازمانهای کوچک دانش و مهارتهایی نیاز دارد که متاسفانه دانشگاههای ما آن را آموزش نمیدهند. در ایران (و البته شاید باقی جهان!) دانشجویان یاد میگیرند که چگونه در سازمانهای بزرگ بخشی از یک گروه بزرگ باشند و بتوانند کاری به شدت تخصصی را انجام دهند. در حالی که در سازمان کوچک کلنگری همراه با تخصص لازم است. در یک سازمان کوچک کسانی که کار میکنند باید بتوانند تسلط خوب و بالایی به صفر تا صد کار داشته باشند. پیدا کردن آدمهایی که صفر تا صد کار را بدانند یا حداقل علاقمند باشند یاد بگیرند بسیار پیچیده و سخت است. جذب و نگهداری نیروهای همراه در سازمانهای کوچک و کسب و کارهای نوپا مهمترین دلیل رشد و پیشرفت و پایداری یا سقوط است. البته با این حال جذب در سازمانهای کوچک خیلی هم پیچیده نیست. فقط کسانی باید وارد سازمان شوند که بتوانند دیگر افراد سازمان را دوست داشته باشند و بالعکس. محبت در سازمانهای کوچک یک عامل تجملاتی نیست. در سازمانهای کوچک بیشتر از همکاران دوست به دوستان همکار احتیاج است.
حالا نیازی به گفتن من نیست که بزرگترین آفت کسب و کارهای کوچک چیست. ورود آدمهایی که در طول موج کسب و کار سازمان نیستند بزرگترین آفت و مهمترین خطری است که کسب و کارهای کوچک را تهدید میکند. در کسب و کارهای کوچک بیشتر از مخالف به موافق احتیاج دارید. کسانی که همدیگر را باور دارند. و این دقیقا چیزی است که در سازمانهای بزرگ فاجعه میآفریند.
استفاده کردم، ممنون
مرسی جالب بود . نگاه قشنگی داشتید لذت بردم
سپاس
اگر بگویم یکی از بهترین تمثال ها برای فهم این مطلب بود کم گفته ام. این دقیقا همان چیزی است که در اداره ی کارگاه به آن نیازداشتم. یک کوسه!
فوق العاده بود. فوق العاده!
در وب نگار معرفی شدید که بقیه نیز مطالعه کنند.
@میتینگ آنلاین
درود بر شما. به فهرست وبلاگهای خوبی اضافه شدید که باید سربزنم. گویا همشهری هم هستیم 🙂
با سلام
ولی به نظر من بزرگترین آفت تولیدی های کوچک افتادن در دام تولید زیاد است