مینویسیم تا از مرگ فرار کنیم
مرگ مانند نیش پیشه است و صدای مرگ مانند صدای پشه است، آن هم در زمانی که در یک دشت سرسبز در یک شب خنک تابستانی روی زمین خوابیدهایم و آرام گرفتهایم و انتظارش را نداریم. در آن شرایط صداهای زیادی به گوش میرسد ولی آزاردهندهترین صدا، صدای پشهای است که مدام به ما دور و نزدیک میشود تا در یک لحظه نیش زهرآگین خود را بزند و ما را با درد رها کند. فرشته مرگ وقتی نیش خود را میزند احتمالا درد جسم تمام میشود و تازه درد روح شروع میشود. ما انسانها به حکم انسان بودنمان با درد عجین شدهایم و بسیاری برای مقابله با این دردها خودشان را به درد عادت میدهند؛ مثل کاری که ورزشکارها انجام میدهند. آنها به صورت پیوسته هر روز مقداری درد مصرف میکنند تا بتوانند دردهای بزرگتری را تحمل کنند. ما انسانها هم تلاش میکنیم هر روز اندکی درد مصرف کنیم شاید بتوانیم خودمان را برای دردها بزرگتر آماده کنیم. نوشتن نوعی درد کشیدن است برای واکسینه کردن ما در برابر دردهای بزرگ زندگی مانند مرگ!
احتمالا بیشتر کسانی که به صورت پیوسته مینویسند ته وجودشان دنبال راهی برای فرار از مرگ میگردند. آنها هم مانند بیشتر انسانها از مرگ هراس دارند و نوشتن فرصت مناسبی به انسانها میدهد که بتوانند به صورت گلخانهای تجربه خالق بودن را زندگی کنند. همه آنهایی که چیزی خلق میکنند قطعا در این تجربه سهم دارند ولی نوشتن دنیای متفاوتی است. ما درباره همه چیز مینویسیم. ممکن است هنرمندی از طریق نقاشی خودش را جاودانه کند ولی حتی درباره نقاشی هم مینویسیم؛ تقریبا چیزی نیست که درباره آن نتوانیم بنویسیم.
سالهای دور نوشتن فعلی گران قیمت بود و هر کسی نمیتوانست این فعل را صرف کند. به مرور که ابزارهای نوشتن و توزیع نوشتهها ارزانتر شد تعداد بیشتری از مردم توانستند بنویسند. تا قبل از اختراع دستگاه چاپ نوشتن محدود به عده معدودی بود؛ بعد از دستگاه چاپ شاهد گسترش فلسفه، ادبیات، علم و حوزههای گوناگون دانش بشری بودیم. چاپ دانش را ارزان کرد و آن را به میان مردم آورد. قطعا آنهایی که قدرتشان را در حبس دانش جستوجو میکردند با تغییری که در جهان رخ داده بود راحت نبودند ولی به مرور نسل آن کاتبان حسود از میان رفت و دنیا به جای بهتری تبدیل شد.
لحظه ترسناک تاریخ
اینترنت و خلق وب بر بستر آن و خلق وب ۲.۰ فضای جدیدی را پیش روی انسانها قرار داد. اگر تا قبل از خلق وب نوشتن و انتشار نوشتهها مسیر سخت و دشواری داشت و هر کسی نمیتوانست بنویسد، به مرور ابزارهای وبی این فرصت را در اختیار تعداد بسیار بسیار بیشتری از انسانها قرار داد که بنویسند؛ و این یکی از ترسناکترین لحظات تاریخ بود. این که افراد بیشتری فارغ از نژاد و جنس و تحصیلات و قومیت و ثروت و هر چیز دیگری بتوانند بنویسند خیلی ترسناک است. ما در حال تجربه روزهایی در تاریخ هستیم که قابل مقایسه با هیچ دوره و زمان دیگری نیست. وبلاگها در جهان دقیقا در کانون این تغییر بودند و زمانی در ایران هم قدرت آنها درک شد.
ولی امروز وبلاگ و وبلاگ نوشتن در ایران به یک سنت فراموش شده تبدیل شده است و کمتر کسی را پیدا میکنیم که به صورت پیوسته وبلاگ بنویسد. وبلاگنویسهای قدیمیتری که از دهه ۸۰ شروع به فعالیت کردند این روزها بیشتر در شبکههای اجتماعی فعالیت میکنند (یا اصلا فعالیتی نمیکنند)؛ این جریان سرد شدن وبلاگ نویسی در ایران مطابق جریانها و روندهای روز دنیا نیست.
شروع وبلاگنویسی من
اولین تجربه وبلاگنویسی من به پاییز سال ۸۲ برمیگردد. آن زمان در وبسایت دانشکده مهندسی شیمی به صورت تصادفی با این فضا آشنا شدم و نمیدانستم در وبلاگ دقیقا چه چیزی باید نوشت. من هم مانند بسیاری دیگر ابتدا شیفته زلمزیمبوها شدم و یادم هست ساعتها روی کدهایی کار میکردم که مثلا یک ساعت بیمزه عقربهای را در وبلاگ نمایش میداد یا چیزهایی مثل این. یادم هست که نام یکی از وبلاگهایم «رضا ژورنالیست میمکیو» بود؛ همینقدر بد و غیرحرفهای!
به مرور و در زمانی که هنوز شبکههای اجتماعی فراگیر نشده بود با «صبحانه» آشنا شدم و «متاکافه» ساعتها از وقت ما را خورد تا این که به «شهر خدا» رسیدم. این سالها مربوط به زمانی بود که داشتم از شریف فارغ میشدم و خبر نداشتم که به زودی رتبه یک کنکور ارشد میشوم و من که در شریف درس نخوان بودم به بچه درسخوان دانشکده مدیریت دانشگاه تهران تبدیل خواهم شد. در تهران مدیریت رسانه را سال ۸۹ شروع کردم و «مدیر رسانه» از همان روزها ادامهای بر شهر خدا شد. شهر خدا نام فیلمی برزیلی است که آن را عاشقانه دوست دارم؛ داستان پسرک عکاسی که در شهر پر از عشق و خشونت ریودوژانیرو عکاسی میکند. آن سالها زمانی بود که با وردپرس آشنا شدم. نقشی که مت مولنوگ، خالق وردپرس و لینوس توروالدز، خالق لینوکس در زندگی من داشتهاند کمتر کسی داشته است. این دو نفر و خیلیهای دیگر که در جامعه متنباز نقشهای متفاوتی دارند برای من دریچههای جدید به روی دنیای امروز باز کنند.
من هیچ گاه اهلی تحریریههای مطبوعاتی نبودم و این که در دوم شهریورماه سال ۱۳۹۰ وبلاگ راه پرداخت را شروع کردم به همین برمیگشت که من متعلق به دنیای وب بودم نه تحریریههای مانده در گذشته.
وبلاگنویسی تخصصی
از همان سال ۹۰ تا امروز تلاش کردم وبلاگنویسی تخصصی را به صورت مستمر انجام دهم. ما در ایران به وبسایتهایی مانند راه پرداخت میگوییم پایگاه خبری منتها در جهان به وبسایتهایی مانند تککرانچ میگویند وبلاگ.
این روزها تولید دانش به شیوه دیگری انجام میشود و وبلاگها نقش بسیار مهمی در این مسیر دارند. این روزها در همین ایران هم کسانی هستند که فضای وب را به یک دانشگاه پیوسته تبدیل کردهاند. این روزها دیگر نمیتوان انتظار داشت که کسی چند سالی در محیطی به نام دانشگاه خودش را با کتاب و معلم سرگرم کند و در سالهای بعد از آن چه آموخته است استفاده کند. دانشگاهها و مدرسهها تقریبا کارکرد خودشان را از دست دادهاند و به طرز عجیبی کسی این موضوع را نمیبیند و هنوز اصرار داریم به همان شیوههای قدیمی بچسبیم.
ما نسلی هستیم که بیشتر از کتاب و مدرسه و دانشگاه از وبلاگها آموختهایم ولی به دلایل متعدد نتوانستهایم وبلاگنویسی را به یک جریان جدی در ایران تبدیل کنیم.
متاسفانه پلتفرمهای وبلاگنویسی در ایران از مسیر جا ماندند. شاید ویرگول بتواند در آینده نقش مهمی در این فضا بازی کند. در دنیا مدیوم فضای به شدت متفاوتی را خلق کرده است و پلتفرمهای وبلاگنویسی هم تا حد خوبی با تغییرات جلو آمدهاند.
«نوشتن» ستون همه فعالیتهای رسانهای است که متاسفانه در ایران به پاشنه آشیل بسیاری از حوزهها تبدیل شده است. میگویند ما مردم شفاهی هستیم و نویسندههایمان هم گزیدهکار عمل میکنند. در دنیا چیزی به نام نویسنده گزیدهکار نداریم. نویسنده حرفهای باید روزی بین ۱۰۰۰ تا ۱۰ هزار کلمه بنویسد. نوشتن یک فعالیت پیوسته است دقیقا مانند کاری که یک ورزشکار حرفهای انجام میدهد. ما در ایران نویسندههایی داریم که بیش از ۴۰ سال است چیزی ننوشتهاند! در این سالها تمرکز زیادی روی وبلاگنویسی فناوری گذاشتهام و کمتر درباره وبلاگنویسی فناوری نوشتهاند.
باید بیشتر بنویسیم و بیشتر بخوانیم و اگر این کار را نکنیم و بخواهیم فقط از قرصهای mp3 که این روزها مد شده و نامش را گذاشتهاند پادکست، استفاده کنیم کماکان همان مسیر اشتباه را طی خواهیم کرد.
راه پرداخت یک جور وبلاگ تخصصی است و ما به وبلاگهای تخصصی بیشتری نیاز داریم. حوزههای گوناگون کسبوکارها و دانش این روزها خالی از وبلاگهای تخصصی هستند و اگر نتوانیم و نخواهیم که این مسیر را با رهروان جدی پر کنیم در سالهای آینده بیشتر از امروز ضرر خواهیم کرد.
برای دوام آوردن در این مسیر هم هیچ انتظاری نمیتوان از دولت و نهادهایی که بودجههای برای توسعه این چیزها دارند داشته باشیم و فقط با تبدیل این فعالیتها به کسبوکار میتوان آن را ادامه داد.
راه دور است و بیابان در پیش.
دقیقاً
برای من هم هدف اصلی از نوشتن، فراموش نشدن است!
خیلی خوب بود رضا… بیشتر بنویس 🙂
حرفهای خوبی بود در باب نوشتن و رسانهداری و اهمیت رسانههای تخصصی. از دل بلند شده بود و لاجرم بر دل نیز نشست!
همانطور که در یادداشت شما نیز اشاره شده بود، برای تقویت سپهر رسانهای ایران، راهی جز تبدیل ایدههای رسانهای به کسبوکارهای رسانهای نیست. پلتفرمهایی مانند ویرگول، نوعی از استارتاپهای رسانهای هستند. راهشان پر رهرو باد.
خیلی ممنون از یادآوری. اگر چه اخیرا من بیشتر می نویسم و نوشتن دائمی را تمرین میکنم، ولی یادآوری وبلاگنویسی تجربه فراتر از نوشتن در خلوت و وان نت است.