توضیح ضروری: این متن را اواخر اسفند سال ۱۳۹۸ نوشتم و هنوز هم فکر میکنم تازه است.
این درست است که کسبوکارهای اینترنتی و با رشد سریع، سهم روبهرشدی در اقتصاد دارند، اما بیایید جهانی را تصور کنیم که در آن بهطور کامل به این باور برسیم که سایر انواع کسبوکارهای کوچک اهمیت چندانی ندارند. اگر سیاستگذاران بتوانند شرکتهای اینترنتی و با رشد سریع را در همان مراحل اولیه تشخیص دهند، ممکن است بهطور منطقی تصمیم بگیرند که زمانی را برای مجوز دادن یا حمایت از سایر کسبوکارها اختصاص ندهند.
استدلال اقتصادی نیز چنین خواهد بود که کسبوکارهای کوچک ارزش توجه دولت و بازار را ندارند؛ چراکه آنها با سرعت زیاد شکست میخورند و توسط دیگر کسبوکارها جایگزین میشوند و در مجموع به نظر نمیآید که چیزی به اقتصاد اضافه کنند.
در اینچنین جهان خیالی، وامها و دیگر خدماتی که کسبوکارهای کوچک را حمایت میکنند، وجود نخواهند داشت. بدون یک بازار وامدهی به کسبوکارهای کوچک، هیچ سرمایهگذار خصوصی برای این کسبوکارها وجود نخواهد داشت؛ بهجز تعداد کمی شرکتهای سرمایهگذاری خطرپذیر که روی نوآوری و صنایعی با فناوری بالا متمرکزند. این نوع اقتصاد توسط کسبوکارهای بزرگ هدایت میشود، به نحوی که هر مغازه خیابان اصلی به یک رستوران زنجیرهای یا یک فروشگاه زنجیرهای تبدیل خواهد شد؛ بنابراین به استثنای چند کارآفرین با رشد سریع، هیچکس بهتنهایی مالک مغازهای نخواهد بود. یک راننده اسنپ یا تپسی بهعنوان یک کارمند اسنپ یا تپسی فعالیت خواهند کرد و یک وکیل در یک شهر کوچک کارمند یک شرکت وکالت بزرگ خواهد شد.
مسیر شروع کسبوکار شخصی و ایجاد یک ثروت نسلی، جایگزین یک شغل سطح پایین در یک شرکت بزرگ میشود. جهان بدون کسبوکارهای کوچک بهطور چشمگیری میتواند باعث تغییر ساختار جوامع و قطعا تغییر مسیر زندگی و شغل ما شود. وقتی با منظره جهان خیالی بدون کسبوکارهای کوچک روبهرو میشویم، مردم آشفته میشوند. مردم ذاتا ارزش کسبوکارهای کوچک را درک میکنند. ولی جالب اینجاست که در مدلهای اقتصاد کلان، اهمیتی به این نوع کسبوکارها داده نمیشود، آیا ارزش اقتصادی این کسبوکارهای کوچک یک افسانه است؟
در این روزهایی که کرونا بر همه چیز سایه افکنده و گسترش شبکهها اجتماعی و افزایش دسترسی به محتواهای رسانهای، جهان را در آستانه روزهای تاریکی قرار داده؛، برخی تصور میکنند این فرصتی برای کسبوکارهای اینترنتی است. در واقع این فرصتی برای کسی نیست؛ فرصتی که معادل حذف دیگری است فرصت نیست، سراب فرصت است. این شروع یک کابوس است و اگر تصور کنیم حذف کسبوکارهای کوچک باعث توسعه کسبوکارهای اینترنتی میشود سخت در اشتباهیم. در صورتی که جهان از این تاریکی بیرون نیاید اقتصادی باقی نمیماند که کسبوکارهای اینترنتی بخواهند در آن میدانداری کنند.
توسعه کسبوکارهای اینترنتی نیاز به زمینههایی دارد که در صورت آماده نشدن آنها در طول زمان هر توسعهای کاغذی خواهد بود.
این اولین بار نیست که بازارهای جهان در آستانه یک تاریکی فراگیر قرار گرفتهاند. حدود ۱۱ سال پیش در ژانویه ۲۰۰۹، روشن شد که جهان با یک بحران در حوزه وامدهی به کسبوکارهای کوچک مواجه شده است. لمان برادرز (چهارمین بانک بزرگ سرمایهگذاری در ایالات متحده) ورشکست شد و بانکهای بزرگی که گمان نمیرفت سقوط کنند ناگهان با یک دوره بلاتکلیفی روبهرو شدند. برخی از مهمترین بانکهای ایالات متحده هرچند ساعت یک بار ترازهای مالی خود را حساب میکردند تا ببینند آیا ورشکست شدهاند یا میتوانند ادامه دهند.
بازارهای اعتباری کسبوکارهای کوچک راکد شدند. وامهای جدید به حالت تعلیق درآمدند و حتی بدتر، بسیاری از کسبوکارهای کوچک از بانک خود یک تماس تلفنی غافلگیرکننده با این مضمون دریافت کردند: «خطوط اعتباریتان لغو شد!» اغلب این اتفاق بدون آنکه کسبوکارها اشتباهی انجام داده باشند، رخ داد. بدون دسترسی به نقدینگی حاصل از خطوط اعتباری، مالکان کسبوکارهای کوچک مجبور شدند هزینههای خود را به طرق گوناگون (مثلا به تاخیر انداختن توسعه، عدم پرداخت اجاره و تعدیل کارکنان) کاهش دهند.
در ایالات متحده، دولت فدرال دریافته بود که کسبوکارهای کوچک در شرایط بدی قرار گرفتهاند، اما تعیین حد و اندازه آن بسیار مشکل بود. در اولین روزهای سال ۲۰۰۹ و در بخش غربی کاخ سفید، تیم اقتصادی دولت دور یکدیگر جمع شدند تا بر سر اینکه چه باید کرد، به بحث و گفتوگو بپردازند. بحث بالا گرفت؛ آیا باید بانکها را مجبور کرد که به کسبوکارهای کوچک وام بدهند؟ آیا خود دولت باید مستقیما وارد عمل شده و وام بدهد؟ آیا کسبوکارهای کوچک هنوز معتبر هستند؟ دولت تا چه سطحی میتواند ریسک کند؟
مباحث بهسختی دنبال میشد؛ چراکه اطلاعات دقیق مورد نیاز برای توصیف وضعیت بحران موجود نبود. با وجود مقررات بانکی و گزارشهای مالی، هیچ منبع جامع و موثقی در زمینه وضعیت وامدهی به کسبوکارهای کوچک وجود نداشت. شرایط نابسامان کسبوکارهای کوچکی که زیر فشار اعتباری قرار گرفته بودند، هرچند به گوش کاخ سفیدنشینان و اعضای کنگره میرسید، اما راهی برای برونرفت از این وضعیت وجود نداشت.
در انگلستان، «جرج آزبورن»، رئیس خزانهداری در حین بحران چنین اظهارنظری کرده بود:
«روزی نبود که از سوی کسبوکارهای کوچک در مورد عمق مخمصهای که گریبانگیرشان شده، چیزی نشنوم».
جرج آزبورن
در نتیجه دولت انگلستان وامدهی به کسبوکارهای کوچک را به کمک چهار بانک اصلی خود که روی هم رفته بیش از ۸۰ درصد از ظرفیت وامدهی کشور را در اختیار داشتند، در دستور کار خود قرار داد. در ایالات متحده شرایط پیچیدهتر بود. در سال ۲۰۰۸ دولت آمریکا اقدام برجستهای انجام داد و برنامه ترمیم داراییهای مشکلدار موسوم به TARP را برای تامین سرمایه بانکها و جلوگیری از فروپاشی آنها به مرحله اجرا درآورد.
با این حال قانون TARP بانکها را ملزم به اختصاصدادن میزان مشخصی از سرمایه برای وامدهی به کسبوکارهای کوچک و فعالکردن خط اعتباری آنها نمیکرد. اگرچه برخی بانکها این سرمایه را برای وامدهی به کسبوکارهای کوچک در نظر گرفتند، اما اغلب آنها نیازهای شدیدتری داشتند که باید آن را پوشش میدادند. بین سال ۲۰۰۸ تا سهماهه اول سال ۲۰۱۲ وامهای حوزه کسبوکارهای کوچک (وامهای زیر یک میلیون دلار) ۱۷ درصد کاهش پیدا کرد.
در روزهای بعد از کرونا یک چیز خیلی مهم است؛ کسبوکارهای کوچک که ستونهای اصلی اقتصاد هستند چگونه زخمهای کرونا را ترمیم میکنند؟ دولت از همین الان باید به این مسئله فکر کند.