امروز ما باید مفهومی به نام مخاطب رسانه را کنار بگذاریم و بیشتر بر روی دو مفهوم کاربر یا مفهوم مصرف کننده تاکید کنیم. مفهوم کاربر را بیشتر کسانی به کار میبرند که فکر میکنند با معجزه رسانههای اجتماعی دیگر با مخاطب بدبخت منفعل طرف نیستیم و هر مخاطب خودش میتواند یک فرستنده بالقوه باشد. آنها میگویند مخاطبان کاربر رسانهاند و آنها هستند که به رسانهها ارزش میدهند. در دیدگاه دیگر که کمی زمینیتر هم هست مخاطب همان مصرف کننده است. همان طور که قدیمترها که هنوز یارانهها را هدفمند نکرده بودند و ما از نان سنگگی محل نان سنگگ میگرفتیم مصرفکنندگان رسانه هم کالاهایی را از طریق رسانه مصرف میکنند. در این دیدگاه با علم اقتصاد میتوان مقدار مصرف را هم اندازه گرفت. متاسفانه این دیدگاه دوم به نظر نزدیکتر به واقعیت میآید و مخاطب دیروز به مصرفکننده امروز تبدیل شده است.
روی همین حساب هر سال تو آمریکا مقدار مصرف رسانهها را اندازه میگیرند. چند ماه پیش آماری منتشر شده بود که نشان میداد برای اولین بار مصرف اینترنت و تلویزیون به یک اندازه شده است. در این سالها رشد مصرف تلویزیون بسیار کم و در مقابل رشد مصرف اینترنت بسیار بالا بوده است. باقی رسانهها مانند رادیو، روزنامه و مجلههای چاپی با کاهش مصرف مواجه بودند.
این آمار را در این تصویر میتوانید ببیند:
حالا این برای آمریکا بود. به قول تیتر آن قدیمهای شهروند ما را چه به چه؟ رو همین حساب ما را چه به شیطان بزرگ. متاسفانه باید عرض کنم هر چند آماری برای ایران نداریم اما این یک روند جهانی است و به قولی دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد.
حالا چه شد که این طور شد؟
دلیل اقبال به اینترنت و روگردانی از تلویزیون را باید در نوع کاربری اینترنت جست و جو کرد. شبکههای اجتماعی باعث شدند مردم گمان کنند که نقش فعالتری دارند. تلویزیون و رسانههای دیگر توان مشارکتگیری پائینی دارند اما اینترنت به کمک معجزه رسانههای اجتماعی ادعای مشارکت مخاطبان را دارد. دقت کنید که از دیدگاه دوم وارد ماجرا شدیم و هنوز هم در واقع مخاطب مصرفکننده پیامهای رسانه است. یعنی داریم با دیده شک و تردید به جایگاه مخاطب نگاه میکنیم.
حال برسیم به سوال این متن! به نظر میرسد دنیای وب رسانه اول دنیا باشد. به نظر میرسد زمان ترکتازی تلویزیون به پایان رسیده باشد و آرام آرام نقشش را به فضای وب میدهد. اما مساله به همین سادگی نیست. یعنی هدف من از این نوشته این نیست که بگویم بله باید اینترنت و قدرت آن را جدی گرفت. به نظرم اینترنت قدرتمند است و همین طور هم دارد قویتر میشود. اما یک جای کار میلنگد و آن این است که هنوز رسانههایی مانند تلویزیون و رادیو جذابیت بیشتری برای مخاطبان دارند. درست است که در اینترنت همه چیز در حال تغییر است و مخاطبان جایگاه بالایی پیدا میکنند اما هنوز قدرت تلویزیون بالاتر است. یک جورهایی میخواهم بگویم که درست است که مصرف اینترنت و تلویزیون لب به لب شده اما یک ساعت تلویزیون قابل مقایسه با رسانههای دیگر نیست. کمی گنگ شد. میخواهم بگویم رسانههای دیگر هر چقدر هم که زمان بیشتری مصرف شوند اما کیفیت مصرف تلویریون بالاتر است. چرا؟ چون تلویزیون با مخاطب تعطیل موجه است. مخاطب تلویزیون نه نیازی به فکر کردن دارد نه اصلا فکر میکند. بنابراین اگر پیامی از اینترنت به مخاطب برسد به دلیل فعال بودن مخاطب به آسانی مورد توجه مخاطب واقع نمیشود و ممکن است در او تاثیر نگذارد. اما تلویزیون با مخاطب خلع سلاح شده مواجه است.
این هم دلیل این که چرا مدام از کیفیت پائین برنامههای تلویزیون نالانیم اما باز هم تلویزیون نگاه میکنیم.
حالا یک مساله دیگر؛ به نظر من تلویزیون رسانه اول نخواهد ماند. چرا؟ چون تلویزیون رسانه محبوب اکثریت خاموش است. اما اقلیت هوشیار تمایل دارند بخوانند و در صورت لزوم ببینند. مسیرهای کنونی و آینده جهان را اقلیت هوشیار رقم میزنند. نزد این گروه تلویزیون رسانه اول نیست. حالا با توجه به اصل تکامل به نظر میرسد به مرور نسل انسانهایی که کمهوشتر هستند دوام کمتری بیابد و با انقراض این نسل و گسترش نسل هوشمند دیگر تلویزیونخورهای کمتری داشته باشیم.
بعد از این که تلویزیون رسانه فراگیری شد روزنامهها تاکید خود را از خبر به تفسیر منتقل کردند. مجلهها تخصص شدند. رادیو هم برنامههای کوتاه و زنجیرهای تولید کرد. سینما به نمایش جذابیتهای جنسی و خشونت رو آورد. داستانهای تخیلی و فضایی و صحنههای پرتحرک سینما را نجات دادند. اما آیا اینترنت میتواند شرایط خود را بر تلویزیون تحمیل کند؟
به نظر من بله. جواب در رسانهای جدیدی در خود اینترنت به نام تلویزیونهای اینترنتی است. در تلویزیونهای اینترنتی ما با تلویزیون روبهرو نیستیم بلکه با رسانه جدیدی مواجه هستیم که اینترنت است نه تلویزیون.
شما چه فکر میکنید؟
من معتقدم تلویزیون همواره رسانه اول باقی خواهد ماند. آنچه اتفاق میافتد استفاده همزمان از رسانههای متفاوت است. تلویزیون نه به عنوان ابزار انتقال پیام خاص، بلکه به عنوان یک تجربه اجتماعی همگانی مورد پسند است. همه تلویزیون میبینیم تا یک تجربه اجتماعی مشترک داشته باشیم. تلویزیون به ما یک مسابقه فوتبال را در یک زمان مشخص، با یک تفسیر مشترک و از زاویه مشترک نشان میدهد. همه ما برای یک سریال یک زمان خاص در خانه به سر میبریم و زمان مشخصی را صرف دیدن یک سریال میکنیم. قدرت تلویزیون در ایجاد یک خاطره مشترک و حس اشتراک در زمان مشخص است. این است که بسیاری از امکانات تلویزیون چندان مورد پسند و استقبال قرار نمی گیرند. حتی تله تکست و یا حتی حق انتخاب گزارشگر متفاوت از طریق کانال صدا برای یک مسابقه فوتبال. قدرت تلویزیون در همین حس خاطره جمعی است. حتی قابلیت تعاملی بودن هم در برابر آن کم میارد. در برابر تلویزیون ما مثل زن میشویم در عمل جنسی.. یعنی خودمان را وا می دهیم تا مفعول تلویزیون بشویم. نمی خواهیم کاری انجام بدهیم فقط میخ تلویزیون میشویم و اختیار را به او می دهیم تا هر چه میخواهد بکند. اوج دوسویگی فقط در انتخاب کانال است. کانال را عوض می کنیم؛ چنانچه بخواهیم شریک جنسی انتخاب کنیم. بعد کنترل را کنار میگذاریم و خودمان را به او میسپاریم… سخت نسبت به اینکه تلویزیون صحنه را به رسانههای نوین بسپارد بدگمانم. استفاده همزمان زیاد اوج خواهد یافت اما تلویزیون کماکان به دلیل قدرت خاطره اجتماعی و ورودش به سبک زندگی رسانه اول خواهد ماند.. حداقل تا مدت زمان قابل توجه (شاید ده – پانزده سال دیگر)
البته فقط نظر من است…..
این خوب بود. به نظرم به همین دلیل است که در ذهن هر کسی چند کانال تلویزیونی بیشتر نیست. با این که از نظر فنی امکانات فراوانی در اختیار ما قرار گرفته اما باز هم چند شبکه خاص را نگاه میکنیم. برنامههای مشخص و ساعتهای مشخص. قشنگ بود.
سلام
بحث خیلی قشنگی را مطرح کردید. بدون این که بخوام به سوال اصلی شما جوا بدم به نظرم میشه از چند جنبه بهش پرداخت. از جنبه های روانشناسانه تا مباحث فنی و اجتماعی و حتی سیاسی. بحث دقیق رو باید به اهلش سپرد اما مثلا از نظر فنی، با پدیده ای به اسم «همگرایی» تکنولوزی ها و به تبع اون، همگرایی خدمات مواجه هستیم که بعضی مصداقهاش در این زمینه، موبایل تی وی و یا حتی آی پی تی وی است.
یا از منظر اجتماعی (و سیاسی!) باید پارامترهایی مانند میزان حضور رقبای تلویزیون در جامعه رو در نظر گرفت. در کشوری که اینترنت و به ویژه اینترنت پرسرعت در حد صفر توسعه یافته، شاید صحبت از رقابت اینترنت و تلویزیون ناعادلانه باشه.
نکته دیگه که الان یاد اومد استفاده غولهای رسانه ای دنیا (مثل بی بی سی و …) از فضای اینترنت هست. شاید یه نشونه برای زندگی مسالمت آمیز جلوه های مختلف تکنولوژی رسانه. این هم قابل بررسی است.
@سعید سلیمانی
دقیقا. این موضوع جای بررسی داره. در رابطه با ناعادلانه بودن مقایسه هم حق با شماست. برای کشوری مثل ایران عادلانه نیست که این دو را با هم مقایسه کنیم. اما بالاخره نوبت ما هم میشود. تا ابد که نمیتوانیم این طوری بمانیم.
موضوع همگرایی هم جالب بود.