همین چند وقت پیش بود که یکی از دوستان ارزشی بنده در مقابل انتقاد من از پرداختن به مسائل بسیار کلان متعلق به دوردستها عصبانی شد و از کوره در رفت و گفت پس مساله ما کسب و کار است؟ این را به لحنی گفت که توهین از آن ببارد و هیچ جوره به کلام در نمیآید این توهین. آن روز متوجه شدم که هنوز در بخشی از جامعه ما کسب و کار یک جور فحش است. مساله سوریه و بحرین را شایسته صحبت میدانیم؛ در مورد مدیریت جهان حرف میزنیم؛ حرفهای کلی و پیامبرگونه میزنیم و گمان میکنیم مرکز جهانیم و ریشه همه بدبختیها را این ما هستیم که میدانیم و تازه این از بدیختی دنیاست که ارزش ما را نفهمیده. اگر دنیا شعور داشت به ما اجازه میدادند که اکنون جهان را مدیریت کنیم. کلا و حاشا که من مشکلی در مدیریت جهان نمیبینم و چه بسیار علاقمند به آن. اما چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. ما هنوز هنر فروختن نداریم دم از گرفتن جهان میزنیم. ما هنوز نمیدانیم پشت یک دکه روزنامه فروشی روزنامه فروختن یعنی چه آن وقت میخواهیم ذائقه مردم در روزنامه خواندن را مدیریت کنیم. ما هنوز نمیدانیم چه خبر است مایخواهیم خبرها را مدیریت کنیم. با اقتصاد و مالی و آمار جوری برخورد میکنیم که گویی خود شیطان این درسها را نوشته آن وقت مینشینیم بیرون گود و همه کارآفرینها را عوامل استکبار میدانیم. البته شاید اگر ما هم پول میدادیم و به دانشگاه میرفتیم گمان نمیکردیم که مردم پول تنبلی ما را میپردازند و آن وقت شاید کمی سراغ مباحث زمینی هم میرفتیم. کمی هم به کوچه و بازاری میرفتیم که مدام برایشان نسخه میپبچیم. اینها بماند کنار. آن چیزی که باعث شد سر این صحبت را باز کنم ابلاغ سیاستهای کلی اشتغال از سوی رهبر ایران بود.
دوستان عزیز توجه بفرمایند که لازم است یک بار این متن را بخوانند و بدانند که در کجا سیر میکنند. بگذارید چند تا کلمه کلیدی از این متن را انتخاب کنم:
ترویج و تقویت فرهنگ کارآفرینی، آموزش نیروی انسانی متناسب با نیازهای بازار کار، ارتقا توان کارآفرینی، جلب همکاری بنگاههای اقتصادی جهت استفاده از ظرفیت آنها، استفاده از توسعه فناوری و اقتصاد دانشبنیان، بهبود محیط کسب و کار و ارتقای شاخصهای آن، حمایت از بخشهای خصوصی، جذب فناوری، … .
مخلص کلام این که گفتن این که نه افراط و نه تفریط بلکه عدالت و حد وسط سختیهای خودش را دارد و گمان نمیکنیم با حرف هم اتفاقی بیفتند. اول این که آنها که باید بشنوند نمیشنوند و دوم این که بعد شنیدن هم خودشان را به خواب میزنند. احتمالا هم کسی که خودش را به خواب زده نتوان بیدار کرد.
یک دیدگاه